۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

"آب وضو را از این ور بریزیم یا اونور"



دختران از بهر رو می‌کنند چادر به سر                            می‌دهد نامه را از زیر چادر دستِ پسر

راننده قمی این بیت را در جواب ما می‌خواند وقتی که می‌پرسیم:" آقا، اینجا چادر اجباری است؟ سر نکنیم، چی می‌شه؟" والا از بس میزبان تاکید کرده بر حجاب و سر و وضع ظاهر، مجبور شدم از چند جا استعلام کنم که چادر سر کنیم یا خیر. آخرین نفر همین آقای راننده تاکسی است که میدان اول قم ما را سوار کرد. "سیاه چومه سیاه چومه" لیلا فروهر هم همین جور به راه است. به ارغوان می‌گویم:" نه بابا، شهر بدی هم نیست. از این لیلا فروهرش معلومه ملت اهل حال هم داره." 

حالا که خوب در پیکان جا گیر شدیم، می‌پرسم:" آقا اینجا دختر و پسرها بخوان برن بیرون، پاتوقشون کجاهاست؟" میزبان که گفته بود ندارند و فقط خونه امن است. البته این مبحث قرار در منزل با آماری که سال 83 وزارت کشور منتشر کرد و در آن قم و یزد بالاترین آمار روابط غیراخلاقی را داشتند، همخوانی دارد (خیلی یادم نیست غیر اخلاقی بود، نا مشروع بود یا سکس بود. 10 سال از انتشار خبر می‌گذرد و حق دارم). اما من مصر هستم قطعا جایی غیر از منزل هم قرار می‌گذارند. برای همین از آقای راننده پرسیدم.

آقای راننده: جایی رو ندارند.
من: یعنی کافه هم ندارند؟
آقای راننده: جایی رو ندارن برن. گیر می‌دن آخه. (صدایش را جوری می‌کشد که فک و لب‌هایش کش می‌آید و هم زمان هم فکر می‌کند)اگه گیر ندن!؟ چطوری برن آخه؟
من: مثلا یک اکیپ دختر و پسر. همکلاسی‌های دانشگاه مثلا.
آقای راننده: گیر می‌دن بهشون. همین فاطی کماندوها گیر می‌دن بهشون.
راننده حدود 45 – 47 سال را دارد. ته ریشی دارد و خیلی خوش سر و زبان است. به خصوص آن اول که بحث طی کردن قیمت بود، جوری تعارف زد که یعنی "پس معرف چی می‌شه؟ هر چی کَرَمت بود، همون قدر بده" اما سر سوزنی لهجه قمی ندارد. وقتی حرف می‌زند صورتش را چروک می‌کند. ابرو در هم می‌کشد. حرفش که تمام می‌شود ابروها را بالا می‌دهد. لبخند بزرگی می‌زند و از توی آیینه عقب را نگاه می‌کند.
من: یعنی دایم هستند؟
آقای راننده: بابا فاطی کماندوها که دایم ریختن. وسط شهرن همش. می‌دونی فاطی کماندو کیه که؟
من: بله می‌دونم. همون گشت ارشاد دیگه، شما هم دارید؟
آقای راننده: بَــه اصلا دست شما درد نکنه. اصلا گشت ارشاد توی ایران از قم چشمه گرفته. (مرد تا جایی که بتواند صدایش را بالا می‌برد، انگار در همین چند دقیقه فاصله‌مان چند برابر شده است)
من: قم که همه چادری هستند، گشت ارشاد چی می‌خواد آخه؟
البته در همه ساعاتی که در قم هستیم، بی‌چادر در شهر می‌چرخیم و غیر از یک مانتویی خانم بی‌چادر دیگری نمی‌بینیم. کمی نگاه‌ها سنگین است، اما خب غیر از مرد جوانی که با تحکم و صدایی کمی خشن می‌گوید:" حجاب‌تون را رعایت کنید، این چه وضعشه؟" صدایی از کسی نمی‌شنویم. تازه آن هم وقتی دست به شالم می‌زنم که ببینم باز عقب رفته یانه؟ می‌بینم فقط به اندازه نیم بند انگشت موهایم بیرون زده.
هنوز لیلا فروهر در حال خواندن است، فقط صدایش کم‌تر شده و در عوض آقای راننده تا می‌تواند بلند و با تاکید حرف می‌زند.
آقای راننده: اینا به همه گیر می‌دن. دخترا این ور، پسرا اون ورند.
همه چیز این آقا شک برانگیز هست. نه لهجه دارد و نه از رسم و رسوم تذکرات اخلاقی قم خوشش می‌آید. برای همین می‌پرسم آقا واقعا قمی هستید؟ لبخندش از این گوش تا آن گوش کشیده می‌شود یک "با اجازه شما بعله‌" هم می‌گوید. وقتی می‌پرسم پس چرا لهجه ندارید؟ می‌گوید 34 ماه تهران سرباز بودم.
جوابش چنان قانع کننده است که جای حرف نمی‌ماند برای بی‌لهجه بودنش.
آقای راننده حالا تا جایی که بتواند صدای لیلا فروهر را کم می‌کند و در عوض از همان آینه یکی در میان با ما حرف می‌زند. یک بار خطابش من هستم و یک بار همراهم. "من همه ایران رو گشتم. الان هم پا بده، یه لحظه اینجا نمی‌مونم. زندگی توی ایران اشتباه محرزه. شما ایرانی هستی اصالتاً؟"
سوالش را نفهمیدم بابت چی پرسید. رنگ چشم‌هام هنوز همان قهوه‌ای است که بود و لهجه‌ای هم ندارم.
"ما خیلی عقبیم. قبول کن خانوم. ببین فرهنگ و تمدنمون رو اینا کور کردن. ببین دنیا جوری پیشرفت کرده که روی جنین مادر داره جراحی قلب می‌کنه." چشم‌هایش را ریز کرده که بیشتر تاثیر گذار باشد. حتی آخر حرفش را هم با صدای آهسته‌تری می‌گوید. اما باز صدایش را بالا می‌برد:" اما ما هنوز گیر اینیم که آب وضو را از این ور بریزیم یا اونور. زنه یه تار موش بیرونه، می‌گن با همون دارش می‌زنن. اینا همه‌اش خرفاته. ببین، ببین شما به هر ملتی، به هر حکومتی می‌خوای غلبه کنی، توی دین خودشون غرق‌شون کن." چنان جوش آورده که همین طور می‌گوید. "تا بخوای اعتراض کنی، می‌گن کافره. مگه 88 نبود، مردم اعتراض کردن به گرونی. گفتن رای ما چی شد. زود گفتن پرچم امام حسین آتیش زدن. اونا کی بودن؟ من بودم دیگه. حالا من نه، هم وطن من که بود."
مثلا می‌خواهم فضا را تطلیف کنم. می‌پرسم در قم کدام مرجع بیشتر محبوبیت دارد. هی سر را به سمت بالا تکان می‌دهد که یعنی نه، نه، نه. "من اصلا توی اینا نیستم. آدم 70 ساله مغزش کار نمی‌کنه چه برسه به این که بخواد جماعتی دنبالش راه بیافتن و براشون تصمیم‌گیری کنه."
مرد دلش بد جوری خون است. کلی هم حرف انصاف و مردم‌داری می‌زند. وقت پیاده شدن 12 هزار تومان کرایه می‌گیرد و ما در گذر خان پیاده می‌شویم. بعدتر میزبان می‌گوید که 4 تا 6 هزار تومان زیادتر گرفته است.

پ·ن.        سفر مربوط به بهمن ماه است.

شنبه دوم فروردین 1393

هیچ نظری موجود نیست: