همين چند روز پيش، كيانوش و يكي ديگه از بچهها
توي اصفهان، خبط كردند و روزهخواري كردند. توي يكي از خيابانها شيشه ايستك را سر
كشيدند. حالا اين كه كسي ديد يا نه را خودشان هم نميدانند، فقط خودش و دوستش با
هم ايستكها را سر كشيدند و بعد هم آقاي مهندس كيانوش رفت شيشهها را بياندازد در
سطل آشغال كه يكي زد روي شانهاش. از اين مدلها كه "داداش، داداش،
برگرد" يعني خيلي آرام زد. كيانوش هم برگشت، ديد اي واي من، طرف، افسر
كلانتري است.
افسر با همان لهجه اصفهاني پرسيده: چي كار داري
ميكني؟
بچه هم صاف و ساده گفته: هيچي، دارم مياندازم
توي سطل آشغال.
افسر با همان لهجه اصفهاني پرسيده: مگه ماه
رمضان نيست؟
بچه هم باز با همان صاف و سادگياش گفته: روي
زمين افتاده بود، داشتم ميانداختم توي سطل.
جواب بدي هم نداده، فقط حواسش نبوده لب و دهانش
و يك كمي از ريش بلندش، روزهخوارياش را لو دادند.
افسر يك نگاهي به سر تا پاي استخواني و هيكل
60-65 كيلويي كيانوش كرد. از اين بچههاي استخواني و ريز نقش. رفيقش هم مثل خودش، هر
كدام 23 – 24 ساله، با همان هيكل، فقط كيانوش موهايش بلند است عين ريشهايش. افسر
كلانتري يك نگاه به سر تا پاي كيانوش كرده و يك نگاه هم به رفيقش و يك نوچ گفته و
سر تكان داده كه:" نه تو آدم 120 تا شلاق نيستي، بريم قبر بكن."
كيانوش: چي؟ هان؟
افسر با همان لهجه اصفهاني: حكم روزهخواري 120
ضربه شلاق است يا كندن سه تا قبر. 120 تا را كه نميتوني تحمل كني. بريم براي كندن
سه تا قبر.
افسر كيانوش و دوستش را سوار ماشين كرد و حركت به
سمت قبرستان. تا لحظهاي كه از ماشين پياده نشده بودند، فكر كردند قصه شوخي است،
اما به محض اين كه رسيدند قبرستان و بحث بر سر دادن بيل و كلنگ شد، و سايز قبر كه
2 متر در 70 سانتي متر با يك متر عمق، تازه بحث و كلنجار شروع شد كه "اي
بابا، سركار بيخيال شو. آقا بيل و كلنگ؟ آقا قبر؟" افسر با لهجه اصفهاني كه
اصلا ول كن ماجرا نبود، اما در نهايت با چاكرم و مخلصم و جناب بيخيال شو و بار
آخرمون بود، در نهايت از خير اجراي حكم روزهخواري گذشت.
چهارم مرداد 1393
۲ نظر:
این روز ها مد شده بین قضات ایران که مجازات جایگزین تعیین نمایند. حکم به کندن قبر و حفظ سورههایی از قران یا خواند کتاب گناهان کبیره دستغیب بجایی کارها و خدمات اجتماعی که مبدع این روش آورده است، بعید نیست.اما هیچ ماموری سرخود اینکار را نمیکند، و چارسوق به غلط نوشته 120 ضربه شلاق! وقتی قضات شریف در سربر گ زیبای قوه قضاییه و زیر آیه ای از قران حکم میکنند، چه لزومی به دروغ! لطفا برای تخیلات هم اندکی تحقیق بفرمایید!
اصلن غافلگیر نشدم .
***********
فکر کن ، جناب مأمور«افسر کلانتری» با مأموریتهائی که دارد به یک داروغه بدل شده ، خلاف شهروندان را تشخیص میدهد ، توان مجرم را برای تحمل مجازات با یک نگاه درک میکند ، جزای جایگزین هم در کیسه اش دارد . نمیدانم به حقوقی که دریافت میکند رضایت میدهد ؟
این داروغه ی ما اگر قصد بخشش داشت این همه راه تا قبرستان را طی نمیکرد! او که کار چندین نفر را انجام میدهد بعید است دلش بحال اسلام سوخته باشد . فقط میتوان حدس زد که کیانوش خان برای کندن سه فقره قبر ! حتماً به ثوابش هم فکر کرده و افسر کلانتری را متقاعد کرده که : ای آقا بیا وجه کندن را بگیرو خودت هم در این ثواب شرکت کن مارو هم بیخیال شو ! آخه شما داری جای چندنفر از جمله : بازجو و رئیس کلانتری ، مأمور جلب ، منشی دادگاه ، قاضی ، مأمور اجرای حکم و و و ، کار میکنی ! حقته که در این ثواب با من شریک شوی ! عجب ماه پر برکتی بشه ماه مبارک و البته سایر ماهها بنابر ماهیتی که دارد که اگه جزا اعدام باشه ثواب «دیه » هم نصیب میشه . هی گلی و بلبل ، خوبه که مردم دارن و میدن ! بالاخره غزه هم نیاز به مسلح شدن داره .
ارسال یک نظر