این خط تجریش- کهریزک همیشه خدا شلوغ است. کیپ
تا کیپ آدم ایستاده. بهترین جا به نظرم چسبیدن به کابین راننده قطار است. دانشجوها
هم روی زمین نشستهاند. یکی که مقنعه را داده توی گردنش و آینه کوچک پنکک را دست
گرفته و ریز ریز آرایش میکند. رژ گونه را که میزند، تتمه را به پیشانی و روی
بینی هم میکشد. کمی هم چانه. برای من یادآور سمیه است. سمیه دونه دونه مژهها را
ریمل میزند.
ایستگاه میردادماد دختری شاید 20 ساله سوار میشود.
او همه این کارهای سمیه را قبلا انجام داده. صورت نازی دارد و خیلی خوش ترکیب است.
به موهای سیاه لختش یک فری داده و با احتیاط بهشان دست میزند. قهوهای چشمانش از
اینهایی است که میمانی چطور بگویی دقیقا چه رنگی است. هم پررنگ است، هم خوش رنگ
و شفاف. پوستش هم عین آینه صاف. برای من اسمش سوگل است. دنبال این است که چطور
برود هفت حوض. سه – چهار نفری مشاوره میدهیم که کجا پیاده شو و کجا سوار که یک
باره چراغ مترو خاموش میشود. سوگل میترسد. معلوم است بار اول مترو سواریاش است.
دست روی قلبش میگذارد. ما هم به در راننده تکیه دادهایم. میگویم این ایستگاه
همیشه همین طور است.
ایستگاه حقانی خیلیهای دیگر سوار میشوند و دو
سه نفری پیاده. صدای غالب، همان صدای دست فروشهاست. یک باره یکی میگوید:"
خب جا نیست." آن یکی میگوید:" اینم شد حرف؟!" نفر اول زن جوان
مانتویی قد بلندی است شاید 37 ساله و نفر دوم میانسال و کوتاه و چادری با ته لهجه
شمالی، شاید 47 ساله. اولی حکم نرگس را دارد و دومی صفورا خانوم.
اولش یکی به دو میکنند. "چرا باید اصلا
دستت بخوره به من. جا نیست. چیزی هم نشده. یه جوری خودت را انداختی رو من. چه جوری
انداختم؟"
یک باره صدای نرگس بالا میرود: حیوون تویی.
درست حرف بزن.
صفورا خانوم: حیوون تویی و پدر و مادرت، خوب شد؟
نرگس: حیوون تویی و پدر و مادر و پدر بزرگ ومادر
بزرگت.
صفورا: تویی کثافت.
نرگس: درست صحبت کن. من جای دخترتم.
صفورا: جای دخترمی؟ من میکشتم خودمو اگه تو
دخترم بودی.
سوگل از صدای مشاجره کمی ترسیده. دست روی قلبش
میگذارد. سمیه به خط لب رسیده و مجبور شده چند بار بالایی را پاک کند. این دستش
خیلی خوب بود، نمیدونم چرا حالا هی خط می خوره دستش.
صفورا خانوم: تو گاوی.
نرگس: گاو تویی زنیکه بیشعور.
صفورا خانوم: گاو اون مادر توست که این طوری
تربیتت کرد.
نرگس: گاو تویی که معلوم نیست از کدوم طویلهای
بلند شدی اومدی سوار مترو شدی.
صفورا خانوم: گاو خواهرته. برادرته.
نرگس: خفه شوووو. بیفرهنگ بیشعور.
صفورا خانوم: تو فرهنگ داری؟ معلوم نیست مادرت
تو را از کی زاییده.
تمام بدن نرگس شروع به لرزیدن میکند. زن تپلی
بینشان است که هم خندهاش گرفته و هم میخواهد ماجرا ختم شود. یکی این را قسم میدهد
که تو را خدا بسه، یکی آن را.
نرگس: تو معلوم نیست دخترات شبها کجان و به کی
میفروشیشون.
صفورا خانوم: مادر تو معلوم نیست با کی بوده
لا...(حرف خیلی بدی می زند).
نرگس: خفه شو زنیکه لا.....(حرف بدی میزند)
خودتی و دخترات.
چند نفری نگران هستند که صدا به واگن مردها
برسد. خانم تپل ریز میخندد و باز قسم میدهد که تو را خدا بسه. سوگل ترسیده و رنگ
به رو ندارد. نرگس هم که خط لب را تمام کرده، حالا موهای بلندش را باز کرده تا چند
طرهای از جلوی سرش جدا کند و خط کج بیاندازد و باقی را ببندد، عقبیها بلوند بودهاند
و ریشه موهایش قهوهای روشن که حالا 10 سانتیاش درآمده. داد می زند:" فحش که
فایده نداره، بزنید همدیگه را".
صفورا خانوم: خفه شو بیادب ....خانوم (حرف زشت
جیمدار میزند)
نرگس: ....خودتی و دخترات.
صفورا خانوم: خودت و مادر و خواهرات لا...
هستید.
نرگس: حرف دهنت را بفهم زنیکه. بیشعور. بیفرهنگ.
آدم نیستی حیوون.
صفورا خانوم: تو آدم نیستی.
نرگس رضایت میدهد چند گام کنار بیایید و خودش
را تا کنار در میرساند. صورتش سرخ سرخ شده، انگار از یک زد و خورد برگشته. دستانش
میلرزد.
صفورا خانوم باز از خود نرگس شروع کرده و به پدر
و مادر و پدربزگ و مادربزرگش رسیده است. خواهران نرگس هم شامل همین قصه میشوند.
سوگل چنان شوکه شده که نفسش بالا نمیآید.
چشمانش هاج و واج مانده. سمیه عطر هم میزند و آیینه و شانه را جمع و جور میکند
که بلند شود.
صفورا خانوم: آدم نیستی. حیوونی. خودت و همه کس
و کارت. اصلا معلوم نیست مادر داشتی یا نه.
نرگس: خفه شو زنیکه پاپتی. معلوم نیست هر شب کجا
دختراش را میبره می...
صفورا خانوم: تو میری و خواهرات و مادرت.
نرگس: گفتم خفه شو. بهت میگم خفه شو. زنیکه هر
جایی.
سوگل کم مانده اشکش در بیاید. سمیه بلند میشود
و پشت مانتو را حسابی میتکاند:" این زنا فقط بلدند فحش بدن و جیغ جیغ
کنن".
27 مهرماه 1392
۷ نظر:
تو مترو زنا از مردا بدتر و وحشی تر ! مردا از زنا بدتر و یابو تر !
والا اینهایی که حضرتعالی نوشته اید بیشتر شبیه خوابه تا واقعیت / انگار هرچی که دوست داشتی نوشتی / خلاصه کلام / همه اش دروغه
دوست ناشناسی که این ها را شبیه خواب دانسته اید، بر چه اساس و اطمینانی می گوید که اینها دروغ است؟
ینی واقعا تو مترو تو اون شلوغی واقعا دعوا نشده همه ی ما فقط کافیه چند بار تو این مسیر تردد کنیم میبینیم این دعواهارو و این شلوغیها که هیچ کس هم تقصیری درش نداره چون همه میخوان برسن و همه ما فقط حقو به خودمون میدیم و هممون مثل ادمای این داستان چقدر مظلومیم
با چند بار تردد تو این مسیرو و مسیرهای دیگه مترو متوجه این اتفاقات و اتفاقات مشابه خواهیم شد و همه حقو به خودشون میدن چون می خوان برسن و فقط به همین فکر میکنن رسیدن به مقصد حالا به چه کیفیتی اینش مهم نیست و ما چه ساده یکدیگرو مقصر میدونیم
با چند بار تردد تو این مسیرو و مسیرهای دیگه مترو متوجه این اتفاقات و اتفاقات مشابه خواهیم شد و همه حقو به خودشون میدن چون می خوان برسن و فقط به همین فکر میکنن رسیدن به مقصد حالا به چه کیفیتی اینش مهم نیست و ما چه ساده یکدیگرو مقصر میدونیم
حاضرم 200 ساعت تو ترافیک بمونم اما سوار مترو نشم مخصوصا خط کهریزک میرداماد مجبورم بعضی روزا سوار شم معمولا یا عصبی میشم یا.. باز شما خانم هستید اونقدر براتون سخت نیست سمت اقایون واقعا افتضاح میباشد در حد تیم ملی :)
ارسال یک نظر