۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

دستکش ظرفشویی مردانه




راننده ناجور ویراژ می‌دهد. وقتی می‌پیچد، بسته به این که به چپ پیچیده یا راست، یا من می‌افتم روی کناری‌هایم و یا آنها. هر بار هم آرنج خانوم کناری می‌رود توی پهلویم، من هر بار معذرت خواهی می‌کنم، اما او فقط صاف و صوف می‌نشیند و باقی حرفش را با آن دیگری می‌زند. چند باری هم راننده ترمز می‌زند که همگی پرتاب می‌شویم به سمت جلو و بعد با همان شتاب برگشت می‌خوریم به روی صندلی‌ها. مسافر جلویی راننده را قسم می‌دهد که کمی آهسته‌تر براند، چون می خواهد حتما امشب شام را با خانواده اش بخورد. راننده، فقط سر خالی از مویش را می‌خواراند و بعد می‌گوید:" بچه شدی؟ می‌رسونمت." اما باز همان طور با هر دور فرمانش ما چرخ می‌خوریم. این دو که کنار من نشسته‌اند خیلی اذیت نمی‌شوند، از بس امروز در اداره اتفاق افتاده و حرف‌هایش تمامی ندارد. انگار یک رییسی دارند به نام حاج آقا، که از صبح کار سرشان می‌ریزد و فرصت دو کلام حرف زدن ندارند. یکی‌شان آن روز داشته با خواهرش حرف می‌زده که آمده و چشم غره رفته و یک کاری هم انداخته گردنش، این هم وسط حرف مجبور شده قطع کند. یکی این می‌گوید و یکی آن. "دیدی چه همه چی گرون شده؟"، "امسال به پرویز گفتم مرغ نخوریم خب، نمی‌میریم که. حالا البته یه چیزی گفتم مگه می‌شه تو خونه آدم نباشه". راننده با تمام قدرت گاز می‌دهد تا این 50 متر را در یک ثانیه آخر بگذراند و از چراغ رد شود، اما نشد و مجبور شد بی‌هوا بزند روی ترمز. دفعه سوم است که با صورت می‌خورم به پشتی صندلی‌اش. در عوض خانوم کناری یاد صبح افتاده:" من که هی می‌رفتم و می‌اومدم یه چیزی می‌گذاشتم روی پیش‌خون مغازه. یه زنه اومده بود و دستکش ظرف شویی می‌خواست. آقا رسولی چند مدل آورد، گفت نه سایز بزرگ می‌خوام. دیگه اونم دو تا آورد و گفت اینا بزرگ‌ترین‌شونه. زنه گفت نه، کوچیکه، بزرگ‌تر. دستکش سایز مردونه می‌خوام. حالا خودش دست و بالش ریز بودها. اندازه دست‌های من." زن کناری من پنجه دستانش باز می‌کند و جلوی صورت آن یکی می‌گیرد. او که کنار من نشسته همچنان درگیر داستان زن صبحی است که دنبال دستکش بزرگ سایز بود:" زنه گفت دستکش سایز مردونه می‌خوام، آخه شوهرم دستاش بزرگه." او که آن طرف نشسته یک لعن و نفرین حسابی به بخت و اقبال خودش می‌کند. او که کنار من نشسته می‌گوید:" من بدبخت چی بگم؟ شوهر تو فقط ظرف نمی‌شوره، مال من که کارم نمی‌کنه، کار بیرون و توی خونه مال منه."

منتشر شده در روزنامه "کلید"

هیچ نظری موجود نیست: