۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

بازی با الفاظ را رهاکنید، ملعبه ای دیگر بسازید


فریاد، فریاد، فریاد. غوغا، غوغا، غوغا. پیراهن عثمان را اگر بر سر نیزه کردند و چرخاندند، خونی بر آن بود. فریب کاران و دنیا داران آن روز هم، بی مکتب و کتاب می دانستند فریب راه دارد و خم و چم بسیار. برای همین آن طور پیراهن را چرخاندن تا اهل کوفه خون به جوش بیاوردند برای خلیفه کشته شده شان.
سه روز است که فریاد می زنید. سه روز است که صدای عربده ها و فحاشی هایتان قطع نشده. از آن مداح که نه رسم اهل بیت را می شناسد و نه راهشان را می داند از کجاست و بر منبر حکم "حرام زادگی" می دهد برای آنان که زیر پای امثال او لگد می شدند یا باتوم هایشان را می خوردند یا گازهای اشک آورشان را. اگر به اندازه تو بی دین و خدانشناس بودم، می گفتم کافر همه را به دین خود می داند؛ اما می دانم که در دین حذر کرده اند از گفتن و تهمت زدن و حتی منع شده گفتن و تکرار گناه بر زبان مبادا که قبح آن بریزد.
از آن مداح بیش از این انتظار نیست. از مجلسیان که به سیاست بازی و سیاست ورزی شهره اند؛ اما بیش از این انتظار بود. سه روز است که بر سر می زنید، نعره می کشید برای حرمت شکنی روز عاشورا. و این تکرار می شود هزار بار و باز می چرخد. چه را محکوم می کنید؟ حرمت شکنی را؟ یک لفظ را؟ با کلمات بازی می کنید تا پیرزنان و پیرمردان دور از این نقش ها را بازی دهید؟ حرمت را چه کسی شکست؟ آن که دهان "یا حسین" گو را پر خون کرد؟ یا آن که روز عاشورا خنجر کشید؟ حرمت عاشورا را چه کسی شکست؟ آنان که به عزاداران جماران حمله کردند یا آنان که علی(ع) و حسین را به مدد می طلبیدند و در مقابل سیلی می خوردند و فحش می شنیدند؟
بازی با الفاظ را بس کنید. به دنبال ملعبه ای دیگر باشید که این کودک سال ها است بزرگ شده است.  


هیچ نظری موجود نیست: