این قدر این بدصداها،
نوحههای بد خواندند، بیدار شدم. چاره دیگری هم نبود. از اول تا آخر هر بیت نمی فهمم، آن پایان نوحه اما خیلی واضح میگویند:"حسین"،
"مظــــــــــــــلوم..... حسین".
یعنی مظلوم را میان دار میگوید، آن هم خیلی کشیده و جان دار، حسین را بقیه میگویند
خیلی آرام و بیحال.
صورت نشسته، لیوان
چایام را دست گرفتم و از کنار بابا کله میکشم ببینم کی داره میخونه. همیشه دوست
دارم علم کشها و بعد هم مداحهای هر هیئتی را ببینم. بعد میتونم نظر کارشناسی بدم
که هیئتش ارزش داره یا نه.
دو طرف دسته دخترها
در پیاده رو هستند. موهایشان را این جوری بردند بالا و زیر روسری و شال اساسی جمع
شده و قلنبه. از بغل هم سه سری بیرون ریختند. یکی از کنار پیشیونی. یکی کنار شقیقه.
یکی هم از پایین گوش. خدایی خوباند. یعنی اون قدر خوبند که با وجود آنها، هیچ کس به
من با اون هیبت نگاه نمیکنه. اینها علم ندارند. مداح شون را هم با بدبختی کنار
ماشین پیدا میکنم. سبزه سیاه است. به بابا میگم:" اینک که صورتش را هم
نشسته."
صدا خیلی زیاده.
منم تازه از خواب بیدار شدم، صدام مفهوم نیست. بابا نمی شنوه. میگه "چی؟"
مداح همان جور
نامفهوم میخواند و باقی زنجیر میزنند. حالا خیلی هم دل به دسته ندارند. این طرف
و آن طرف را نگاه می کنند. اما ریتم زنجیر زدن را هم حفظ میکنند. چند تایی از خانومها
هم سینه میزنند.
مداح گاهی عقب
را نگاه میکند و گاه پیش رو را. کاغذهای کوچکی هم دست گرفته، اما بیانصاف نه صدا
بالا میبرد نه پایین میآورد. اصلا شور نمیدهد. با دو انگشت میزنم روی شانه این
دختره که از توی موهاش مش درآورده و روسری رنگی رنگی سر کرده. با یک لبخند تمام،
سرش را به چپ و راست میبرد که یعنی:"چیه؟"
"این شبی
چند میگیره میخونه؟"
"نمیدونم. تازه اومدیم دنبال دسته
شون."
مداح کمر بندش را جوری بسته که لباسش چند
تا چین خورده. هنوز همان جوری می خواند که من نفهمم.
دسته به آخر رسیده.
فقط این خانومهایی ماندهاند که یا چادر دارند یا مانتوی سیاه بلند. خانوم
مانتویی از جان و دل سینه میزند. حتی بغض هم کرده یه کمی. نکرده باشد هم قیافهاش
بغضی است. از پیادهروی ما رد میشوند.
"ببخشید خانوم، این تیکهاش چی می گه؟"
"نمیدونم. گوش نمیکردم."
هنوز سینه می زدند. صداش وقتی حرف می زد
اصلا بغض دار نبود، اما قیافهاش همچنان بغض داشت.
پنجشنبه 23 آبان 1392- عاشورا
۱ نظر:
اینها که گریه میکنند بیشتر برای حال روز خودشان است که گریه میکنند وگرنه برای کسی که 1300 سال پیش مرده کسی گریه نخواهد کرد!
ارسال یک نظر