این که کنار من نشسته صورتش عین تخم مرغ
است. گونهها و چانهاش برجستهاست و پوست کشیدهای دارد. ساکت و سر به زیر نشسته
و با کیسه روی پایش بازی میکند. ایستگاه بعدی که دوستش سوار واگن ما میشود، دو
نفری غوغا میکنند. انگار سالهاست همدیگر را ندیدهاند. "وااای چقدر لاکت
خوشگله"، "مژههاش رو، چه خوب شده"، "لاغر شدیها"،
"چه لباس خوشرنگی". دوستش ایستاده و مدام از سر و شکل این تعریف میکند
و این هم زیر زبانی تایید میکند که خوشگل است، اما نیاز به ترمیم دارد. هم ناخنهایش
و هم مژهها را برای آخر هفته باید برود تا ترمیم کند. دوستش تا آمد کیف و وسایلش
را روی پای این که نشسته گذاشت تا دستهایش آزاد باشد و حسابی مو و لباس این یکی
را وارسی کند.
دختر صورت تخم مرغی، از کیسه دوستش چیزی
شبیه پایاننامه بیرون میآورد. تا میبیند، میگوید:" وااااای چه خوشگله.
خوب شد جلدش را قرمز زدی." دوستش میگوید:" سلیقه صحاف بود، گفت این
رنگی بهتره، گفتم هر چی میزنی، بزن." دختر صورت تخممرغی شروع به ورق زدن میکند،
از میانه شروع میکند و چند برگی به آخر میرود و بعد دستهای ورقها را رو به جلو
کنار میزند. بعضی جاها با مداد چیزهایی نوشته شده. دوستش میگوید:" میبینی
نشسته چه چیزهایی نوشته؟" دختر صورت تخممرغی میگوید:" اوووووه چه
حوصلهای داشته استادت، استاد من اصلا نخوند، نمرهام را داد و رفت." دوستش
میگوید:" اینجا نوشته عکس و نقشه مفهوم نیست". یک صفحهای را باز میکند
و نشان میدهد که کادر محوی در وسط است که در میانه کار عکس یا نقشه بوده، اما در
پرینتی که گرفته شده، هیچ چیز مشخص نیست جز خطوطی محو. دوستش دوباره چند صفحه به
عقب میرود، انتهای کتاب که مرجع تحقیق را نوشته، آنجا با مداد نوشته شده :"
در کجای تحقیق از مرجع انگلیسی استفاده شده است؟ در هیچ کجا به منابع خارجی ارجاع
داده نشده است." دختر صورت تخممرغی میگوید:" وای یعنی همه را خوندهها،
خیلی بیکار بوده. تو هم دیوونهایها برای چی مرجع خارجی گذاشتی، خواستی کلاس
بگذاری، حالت را گرفته". دوستش ابرو بالا میاندازد و میخندد:" گفتم پر
و پیمون باشه، زود نمره بده، چه میدونستم این طوری میکنه. تازه این چیزی نیست،
اون روز به من میگه شما بیا فقط این یک صفحه را برای من توضیح بده." شروع میکند
به ورق زدن پایاننامه و میرسد به صفحهای که عکس و نمودار دارد و بخشی از صفحه
هم متن و نوشته است. دختر صورت تخم مرغی با دلخوری میگوید:" همه گفتند این
سختگیره، نباید با این میگرفتی. توضیح چی بدی آخه؟! میگفتی شما همین را بخون
متوجه میشی." دوستش میگوید:" فکر کردی نگفتم؟ میگم استاد آخه چی را
توضیح بدم. همه چی را نوشتم، حرف اضافهای نداره. اما میگه نه برام توضیح بده. میگم
آخه نامفهوم نیست که. آخرش گفت اصلا شما از رو برای من بخون." ابروهایش را
بالا میاندازد و نیشش تا بناگوش باز است. مثلا هم تعجب کرده و هم رفتار استاد
برایش عجیب و خنده دار بوده. دختر صورت تخم مرغی، چشمانش را گشاد کرده:"
واااای یعنی چی؟ داشته سر به سرت میگذاشته؟" دوستش یک نه محکم میگوید:"
نــــه، جلوی چند تا از بچهها مجبورم کرد بخونم و منم چند تا تپق زدم. اونم
خندید. بعد گفت صفحه آخر را بیار و منابع خارجیات را از رو بخون." هر دو میزنند
زیر خنده. این طور که میگویند استاد پایاننامهاش را رد کرده و حالا باید یکی
دیگر بنویسد. دوستش میگوید:" فکر کن برگشته میگه چکیده را میبرند آخر
پایاننامه؟؟" همان وقت همه ورقها را به یک سو میزند و چند برگی بعد از
منابع، به بخش چکیده میرسد و نشان دختر صورت تخممرغی میدهد و کف دستش را هم میزند
روی ورقها. " فکر کن به این هم گیر داده، سر همین رد کرد دیگه." دختر
صورت تخم مرغی میگوید:" آخه چرا گذاشتی اینجا؟ فکر کنم همون اولها باید
باشه، آره؟" دوستش میگوید:" چه میدونه، پسره که صحافی میکرد، گفت
بگذار اینجا، گفتم بگذار. یعنی گفت آخرش باید باشه."دختر صورت تخم مرغی میگوید:"
حالا میخوای چی کار کنی؟" دوستش همان طور که چند تار موی دختر صورت تخممرغی
را جابهجا میکند و مثلا نظم میدهد، شانه بالا میاندازد و میگوید:" چی
کار میکنم؟ هیچی، یکی دیگه باید بخرم، چاره دیگهای ندارم."
منتشر شده در روزنامه کلید# ستون "اول شخص مفرد"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر