۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

"و نور سبز تا آسمان می‌رود..."


از شرق تا میانه و بالعکس – روایت خرداد 91

 قطار تازه رفته است و ایستگاه خالی است. مامور ایستگاه قطار که دیروز به قالیباف رای داده، می‌گوید:" از این که بردید، خیلی خوشحالید؟" اصلا از رای نیاوردن قالیباف ناراحت نیست. انگار که رسم بازی را خوب می‌داند.

خانم پشت میکروفن می‌گوید:" ایستگاه فلان". دو زن دستفروش، مشتری پیدا نکرده‌اند و به میله تکیه داده‌اند. یکی به دیگری می‌گوید:" هر خری می‌شد، فقط این جلیلی نمی‌شد."

در پاتوق من دختری نشسته که تنها مهر شناسنامه‌اش مربوط به سال 88 است. به قول خودش:" من و خانواده‌ام اصلا اهل این چیزا نیستیم." دانشجوی مامایی است، اما از رای آوردن روحانی خوشحال است." همین که رای ملت خوانده شده و انتخاب شده، برایش شادی بخش است. وقتی خوشحال است که فقط روحانی هشت میلیون رایش خوانده شده.

بالاخره صدا و سیما نتیجه نهایی را اعلام می‌کند. روحانی، رییس جمهور می‌شود.
راه‌های منتهی به ونک و ولیعصر و هفت تیر همه مسدود شده و مترویی هم نیست برای رسیدن به ونک.

میدان ونک میان حلقه‌ای است که صدایشان می‌گوید:" یار دبستانی من، با من و همراه منی..." حلقه می‌چرخد و جمعیت بادکنک بنفش به دست، روبان‌هایی که به مچ دست بسته شده. چندتایی هم مچ بند سبز بسته‌اند. یک باره یکی داد می‌زند:" یا حسین" و جمعیت جواب می‌دهد:"میرحسین". دیگر شعارها پشتش می‌اید:" برادر شهیدم، رایت را پس گرفتم"، "موسوی، کروبی آزاد باید گردند". جمعیت می‌چرخد و شعار می‌دهد. وقت شعار دادن گاهی هم دست می‌زنند. جمعیت همین طور اضافه می‌شود و عده زیادی هم در پیاده روها ایستاده‌اند و فیلم و عکس می‌گیرند. اتوبوس و ماشین راه رفتن ندارند.

از ونک به پایین دسته‌های 200 نفره و 300 نفره عکس روحانی در دست، بالا می‌آیند. شعارها از چهار سال پیش مانده:" این لشکر حسینه، یاور میرحسینه". دست و سوت و بوق بوق‌های ماشین‌ها، چنان است که برای حرف زدن با کنار دستی‌ات حتما باید داد زد.

اتوبوسی با بدبختی راهی پیدا کرده و در حال بالا رفتن است،  که چند پسر خود را به بالا می‌رسانند و حالا آن بالا در حال رقصیدن و دست زدن هستند و جمعیت این پایین داد می‌زند و سوت.

جمعیتی هم در پیاده‌رو فقط بالا می‌روند. بیشتر دسته‌های خانوادگی هستند که اهل دست و سوت و جیغ و شعار دادن هم نیستند، اما لبخند می‌زنند و گاهی با موبایل عکس می‌گیرند. برای همین خیابان مسیر بهتری است برای شادی کردن. پیاده‌رویی‌ها فقط شاهد هستند. سه تا دختر 24 -25 ساله و دو پسری که همراهشان هستند، چند متری جلوتر از ما هستند. دختر مو روشن پیشنهاد می‌دهد که همه با هم گروه شویم و برویم. تا قبول می‌کنیم با هم همراه شویم، دو دست را کنار دهان می‌گیرد و نعره می‌کشد:" یا حسین" و ما جواب می‌دهیم:"میرحسین". زن مسنی هم داد می‌زند:"میرحسین". دوست همراه کنار گوشم می‌گوید:" من می‌خوام پیر شدم این طوری بشم." می‌گویم:" یعنی تا اون سن باید توی خیابون دنبال رای و شعار باشیم؟"

 میان شلوغی که راه برای رفتن نیست، ون پلیس می‌آیند که صندلی‌هایش همه پر است از مامور. جمعیت به آنها V نشان می‌دهد و چندتایی شان هم در جواب دو انگشت را بالا میگیرند و معلوم می‌شود با هم دوست هستیم.

چندتایی ماشین به ولی‌عصر راه باز کرده‌اند. پژو 206 در صندوق را بالا زده و صدای ضبط را تا توانسته بلند کرده. دوبس دوبس صدا در فضا می‌آید و چند تایی شروع به رقصیدن می‌کنند و بقیه دست می‌زنند.

 سر یوسف آباد، جمعیتی سرود ای ایران می‌خواند و نام "ندا" را تکرار می‌کنند. یکی آن وسط داد می‌زند:"یا حسن، شیخ حسن"، جمعیت هم تکرار می‌کند و بار دیگر می‌گوید:" آزادی اندیشه، بی‌اصلاحات نمی‌شه". "پیروز انتخابات، اصلاحات، اصلاحات". از میان جمعیت آوای یاردبستانی من که بلند می‌شود، باقی جمعیت دست‌ها را بالا می‌برند و همنوایی می‌کنند.

ماشین‌ها یک بند بوق می‌زنند و برف پاکن‌ها را نوار بنفش بسته‌اند یا دستمال کاغذی زده‌اند و همین طور در هوا رقص می‌کنند. سرنشینان هم اگر بیرون نیامده باشند و در حال جیغ و رقص نباشند، از همان داخل، V  نشان می‌دهند.

نرسیده به عباس‌آباد دو پسر روی بتن‌های سیمانی وسط خیابان ایستاده‌اند و همان طور که عکس روحانی و نوار بنفش را تکان می‌دهند، می‌گویند:" متین، سجاد، اعدام باید گردند" ، " متین، سجاد، اعدام باید گردند". حدود 18 ساله‌اند تا می‌خواهم هشدار بدهم که حرف اعدام چرا؟ می‌گوید:" بچه بسیجی‌های محله‌مون اند. شما هم بگو".

سر عباس آباد جمعیت دو گروه شده. یک دسته دست راست ایستاده و گروه دیگر سمت چپ. هر دسته هم بیش از 200 نفر هستند. پلیس هم کنارشان در حال هدایت ماشین‌هاست، بلکه زودتر خیابان خلوت شود.

گروه اول می‌گویند:" یا حسین" طرف دوم جواب می‌دهد:" میرحسین". طرف اول می‌گوید:" قهرمان هسته‌ای"، "گروه دوم جواب می‌دهد:" بخواب یه کم خسته‌ای". طرف اول حالا دست می‌زند و می‌گوید:" رو به رو آماده باش. رو به رو آماده باش" آنها هم جواب می‌دهند:"روبه رو آماده‌ایم، رو به آماده‌ایم" حالا داد می‌زنند:" روحانی یادت نره، بی‌موسوی نمی‌شه".
طرف مقابل جواب می‌دهد:" روحانی یادت باشه، میرحسین آزاد بشه".

جمعیت همه یک صدا تکرار می‌کنند. مرد 50 ساله‌ای عکسی از میرحسین را روی برگه A4 پرینت گرفته و با لبخند ایستاده‌است. جمعیت دوربین به دست هجوم می‌برند برای عکس و فیلم گرفتن.
طرف راست داد می‌زند:" رای‌مون را دزدیدن، قسطی دارن پس می‌دن". طرف چپ هم همین را تکرار می‌کند.

حالا پسر توپولی که لیدر گروه دست چپ بوده، با صدای موزیکی که می‌شنود شروع به رقصیدن می‌کند و عشوه‌های ریز می‌آید. چند تایی دیگر هم به همراهش می‌شوند.

تا اینجا همه به سمت ونک می‌رفتند و از عباس آباد به پایین، همه در راه میدان ولیعصر هستند. نه در خیابان راه هست و نه در پیاده‌رو. جمعیت اینجا بیشتر شعار می‌دهند و دست‌نوشته‌هایی در مورد آزادی زندانیان سیاسی در دست دارند. مردم سرود یاردبستانی را می‌خواند و یکی آن میان تبلتش را بالا می‌گیرد که عکس میرحسین روی صفحه‌اش است. جمعیت سوت می‌زند و داد می‌زند:" میرحسین، گفته بودیم رای‌ات را پس می‌گیریم". در میدان ولیعصر چند نفری فشفشه روشن می‌کنند و نور سبز تا آسمان می‌رود.

از میدان به سمت هفت تیر همچنان جمعیت است و موتور و ماشین‌هایی که یک نفس بوق می‌زنند. دسته‌های 10 نفری که می‌روند. جمعیت ما که از کنار کلیسای سر ویلا رد می‌شویم، دست‌ها را بالا می‌گیریم و دست می‌زنیم:" سر اومد زمستووون، شکفته بهارون، گل خورشید باز اومد و شب شد گریزون. کوه‌ها لاله زارن، لاله‌ها بیدارن، تو کوه‌ها دارن گل‌ گل گل آفتاب رو می‌کارن. تو کوه‌ها دارن گل گل گل آفتاب رو می‌کارن‌".  

 **** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می‌روم و هر روز(بی‌توجه به میزان حادثه‌اش که پر است یا خالی)، آمار کناری‌هایم را می‌گیرم.

شنبه 25 خرداد 1392

 

هیچ نظری موجود نیست: