اگر بگم کیپ تا کیپ جمعیت ایستاده بود و نشسته
بود، دروغه، اما جلوی پای هر کدام از ما نشستهها یکی هم ایستاده بود، حالا اگر
کسی هم از بین جمعیت ایستاده رد میشد، یک بار باید به این طرفیها میگفت:"
ببخشید گلم". یک بار به آن طرفیها میگفت:" شرمندهاتم عزیزم".
یکی این طرف میگفت:" نمیدونم کجا میخواد بره" و پشت چشم نازک میکرد،
یکی هم آن طرف میگفت:" منم پیاده میشم، هل نزنید" منظورش این بود که
حالا خیلی هم عجله نکنید). بعد خانومه داد میزد:" شورتهای نانو، خانوم
گیاهی میخوره". بعد که همه نگاهش میکردند و میخندیدند، عین آدمهای مستاصل
و واخورده میگفت:" چه میدونم والا، یه چیزی گفتم". این خانومه همیشه
همین طوری است. جوری تبلیغ میکند که چند نفری به خنده بیافتند یا ابرو بالا بدهند
و با نیش باز بپرسند "وا، یعنی چی؟!"
بین این هاگیر و واگیر و صدای نازک خانوم پشت
میکروفن که میگفت:" ایستگاه ولیعصر عج"، اون یکی خانومه داد زد:"
رژ لب با رنگ متین کالباسی، فقط دو هزار تومن. یک رژ ببر، دیگه وجدانت راحت باشه
که اخراج نمیشی. خانومها برای شما رژ و خط لب کالباسی آوردم با رنگ متین. بزن برو
دانشگاه، بزن برو اداره، دیگه اخراج نمیشی. خانوما، دختر خانومای خوشگل، والا ما
از خدامونه شما آرایش غلیظ و جیغ بکنی، ما هم راضیتریم، اما اخراج میشی، رژ لب
کالباسی، فقط دو هزار تومن."
خانومه بعداً که دختر کناردستی من داشت خط لب
کالباسی را روی دستش تست میکرد، هر بار که میگفت:" این نه"، یکی دیگه
میداد دستش میگفت این هم کالباسی است، اما پررنگترش. همان وقت که حسابی به ما
نزدیک بود، گفت عید که رفته بوده ترکیه، دیده ترکها یه دونه خوشگل ندارن، فقط
بازیگرها و خوانندههاشون خیلی خوشگلاند. همون جا بود که گفتم: وااااای ماشالله
چقدر ایرانیها خوشگلند. حالا من که نه، بقیه ماشالا همه خوشگلند." خودش هم
به عنوان یک زن 50 – 52 ساله خوب بود. پوست کشیده و صافی داشت. چشمهاش هم درشت و
براق بودند. وقت خنده، یک چال هم روی گونهاش میافتاد.
29 اردیبهشت 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر