خب من استرس دارم. ماندم که در مورد کارش چطوری
صحبت کنیم. بگم شما به عنوان...نمیدونم واقعا چی بگم. این قبل از آن است که با
اساتید مذاکره کنم و راهکار بخواهم برای باز کردن سر حرف. بخش سختترش، حرف زدن
تلفنی است. حالا رو در رو، با دو تا لبخندی، وای چه گل سر خوشگلی، این تاپ تون را
چند گرفتید؟ میشه نقبی به دوستی زد، اما پشت تلفن هیچ کاری نمیشه کرد. خودش گفته
ساعت 3 تماس بگیرید. به من که نه. آقای سردبیر روز قبلش زنگ زده و گفته یکی از
همکاران برای مصاحبه تماس میگیرد. این کارش را دوست نداشتم. انگار دست بچه را بگیری
و ببری مدرسه. به هر حال، از ساعت 3 زنگ زدم و زدم تا ساعت 5 که زنی گوشی را جواب
داد.
-
بله.
در نظر من، صدایش جوانتر از 45 -50 سالی است که
به من گفتهاند. یک صدای معمولی دارد کمی هم شکاک جواب میدهد. از اینهایی که هر
لحظه منتظری بگوید:" نخیر اشتباه گرفتید" و تق، قطع کند.
-
سلام.
-
سلام.
-
خانوم آرام؟
-
جانم، شما؟
-
من بهناز هستم. قرار داشتیم با هم.
-
بفرمایید. جانم.
-
امکانش هست قراری بگذاریم و همدیگه را ببینیم؟
-
نه، من اصلا پام را از خونه بیرون نمیگذارم.
خیلی سرم شلوغه.
-
پس تلفنی سوالاتم را بپرسم؟
-
بفرمایید.
-
چند سالهاید خانوم آرام؟
-
45 ساله.
حالا واقعا مستاصل هستم که باقی حرف را چطور پیش
ببرم که خودش وسط میآید. وقتی خواست سنش را بگوید، یک سکوت طولانی کرد. شاید در
حال محاسبه کار و بار من بوده.
-
من خانوم نیستم.
-
چی نیستید؟
-
خانوم نیستم من. من دارم کار میکنم. کی شماره من
را داده؟ گفتند چی؟ گفتن توی چه زمینهای کار میکنم.
حالا دیگر بدتر شد. این که اصلا زد زیر همه چیز.
-
من در حال تهیه گزارشی در زمینه اقتصاد سکس
هستم.
جوری میگوید "خب" که حس میکنم هر دو
چشمش را گرد کرده و درشت و یک ابرو را هم بالا انداخته.
-
راحت بگید چی میخواهید؟
-
دلایل و زمینههایی که زنان را وادار به سوی کسب
درآمد از سکس میکنه. روی این موضوع کار میکنم.
-
این کارا دردسر داره. به مشکل میخوره. ما ساکت نشستیم
داریم یه لقمه نون میخوریم، اما نوشته که
میشه، به مشکل میخوریم. من کار خاصی نمیکنم که.
-
شما خونهتون را در اختیار دیگران میگذارید؟
-
نه من نماز میخونم. اینجا بیان نجس میشه. کثیف
میشه.
-
پس شما چه میکنید؟
-
بچهها میرن، صیغهای هم میخونند. یه مبلغی
دریافت میکنند.
-
بچههایی که با شما کار میکنند، چند نفرند؟
-
چندتایی هستند. من گسترده کار نمیکنم. حوصله
ندارم.
حس میکنم یخ بینمان کمی شکسته. شاید اگر روبه
روی هم بودیم، پاها را روی هم میانداختیم و میگفتیم:"خب دیگه میگفتی."
برای همین جسارت میکنم و میپرسم:
-
خودتون هم کار میکنید؟
-
نه. اصلا.
مجبور میشوم عقب نشینی کنم و باز حرف را بکشم
سمت بچهها.
-
بچهها بابت هر صیغه چقدر میگیرند؟
-
می گیرند دیگه. حالا هر کی خوشش بیاد شیرینیاش
را میده. هر کی میآد خوشش میآد دیگه. کار من این طوری نیست که بگی اغفال و گول
زدن و اینهاست. کار من شرعیتره، مطمئنتره، بچهها راحتترند با من باشند تا
کنار خیابون وایستند و اغفال بشن. خدا را شکر قرن اینترنته و دیگه کسی اغفال نمیشه.
اینا ما را اغفال نکنند، خودشون اغفال نمیشن.
یک خندهای میکند. من هم همراهش میخندم که باز
صمیمی شویم و برویم سراغ حال و روزگار خودش.
-
دخترها معمولا چند سال هستند؟
-
20، 22، 25 سال.
-
از نظر تحصیلی وضعیت آنها چطور هست؟ درس خوندهاند
یا نه؟
-
نمی دونم که. من اصلا آنها را نمیبینم. آنها زنگ
میزنند که میخوان کار کنند. منم باهاشون صحبت میکنم، اول راهنماییشون میکنم که
برو ازدواج کن، کار کن. اما میگن با تو کار نکنیم، میریم کنار خیابون.
-
بعد شما براشون مشتری میفرستید؟
-
بله.
-
بچهها روزی چند تا مشتری دارند؟
-
3 تا - 4 تا. من آخه زیاد گوشیام روشن نیست. دو
سه ساعت بیشتر گوشیام روشن نیست. مختصر و مفید هست کارم. خیلی شلوغش نمیکنم.
-
یعنی هیچ وقت نپرسیدید چقدر میگیرند یا آنها
حرفی نمیزنند؟
-
نه نمیپرسم. خودشون طی میکنند.
-
شما چقدر شیرینی میگیرید؟
-
من که از دخترها چیزی نمیگیرم. مشتریها خودشون
میدن.
-
چقدر معمولا؟
-
30 هزار تومن. 50 هزار تومن. چون
زیاد دنبالش نیستم، اهمیت نمیدم به مقدارش.
صدایش را جوری تغییر میدهد که خیلی بیتفاوت به
نظر میآید. شاید حتی شانهای هم بالا انداخت و لبهایش را هم کج کرد.
قبلا به من گفتهاند که او علاوه بر آن که معرف
دخترها و مشتریهاست، گهگاهی مشتری هم قبول میکند. اما برای حفظ امنیتش، همیشه
خنجری با خودش دارد.
-
در مورد امنیت بچهها، به هر حال شما که مشتریها
را تک به تک نمیشناسید، بچهها میرن خونه اینها. موقع آدرس دادن، سفارش امنیتی
خاصی بهشون میکنید؟
-
خانم اینجا آشغال پاشغال نمیآن که. همه آدم
حسابی و تحصیل کرده و زن و بچهدار هستند. حالا اگر هم مجرده، متشخص هست. این چیزا
نیست.
-
تصویری که از این شغل وجود داره، نون شبی است که
مادر باید برای بچههاش ببره. فقر همچنان اصلیترین نقش را داره با همان شدت؟
-
این کار خیلی پیش پا افتاده است. توی همه کشورها
هم هست. فقط اینجا نیست که. حتما نیاز مالی است که بره با هر آشغالی حرف بزنه دیگه.
-
شما متاهلید یا قبلا بودید؟
به جای صدای خانوم آرام و جوابش، یک ملودی پخش
میشود. مثلا پشت خطی داشته و من را منتظر نگه میدارد، اما دیگر گوشی را جواب نمیدهد تا بپرسم دخترها چطور شمارهات را پیدا میکنند؟ چطور
ندیده و نشناخته مشتری به آنها معرفی میکنی؟
21 بهمن 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر