۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

با یک خط فاصله خر شدم

در مسیر رفت، هیچ حوصله‌ای نداشتم که بپرسم این فاصله 100 تومانی یعنی چی؟ فقط دو تا عکس گرفتم. راننده هم دید، چیزی نگفت. وقت حساب، همان 1700 را حساب کرد، چون دو هزار تومانی داده بودم. وقت بحث نداشتم، تنم از آفتاب جز جز می‌کرد و آن طرف هم وقت قبلی داشتم که نباید دیر می‌رسیدم، همان سر موقع رسیدنش، باید کلی در نوبت بنشینم.
یک ساعت یا یک ساعت نیم بعد، همان سر گاندی، ایستگاه خطی‌های رسالت چند دقیقه‌ای صبر کردم تا آمد. باز صندلی جلو نصیب من شد. راننده‌ طفلی لنگ را دایم خیس می‌کرد و کمی روی دست چپ بیرون پنجره نگه می‌داشت و بعد می‌مالید سر و گردن و یک اوووف می‌گفت. گفتند تهران 43 درجه را رکورد زده. به نظرم روزه هم بود، چون با این که بطری آب داشت، هیچی نخورد، با این همه گرما، برای چند دقیقه هم دلش نیامد کولر را بزند. من که آفتاب گرفته بودم، برای خودش دلم می‌سوخت که دستش روی فرمان بند نمی‌شد از بس که داغ شده بود.
موقع حساب و کتاب که شد، هنوز به رسالت نرسیده بودیم، فقط آن پل‌های هوایی که هیچ پیاده‌ای از رویش رد نمی‌شوند، معلوم شد که یک هزار تومانی و یک 500 تومانی و یک 100 تومانی را دسته کردم و دادم خدمت آقا. گفت:" یه 100 تومنی دیگه."
گفتم: بله؟
گفت صد تومن. صد تومن دیگه بده.
گفتم: اینجا چی نوشته پس؟
گفت: مال قبل از بالا رفتن قیمت بنزین بوده.
گفتم: هر سال وضع همینه. شورای شهر خیلی دیر نرخ تاکسی‌ها را اعلام می‌کنه، هر چقدر هم همه اعتراض می‌کنند، فایده نداره. چقدر هم تاکسی‌دارها شاکی هستند اتفاقا. امسال بعد از قیمت بنزین، نرخ‌ها را اعلام کردندها. نه؟
گفت: نه، اینا را چاپ کرده بودند، چون بلاتکلیف بودند دو تا قیمت گذاشتند، هیچی این مملکت معلوم نیست.
یک 200 تومانی بهش دادم و 100 تومانی‌ام را پس گرفتم.
گفتم: دقیقا سه چهار روز بعد از اعلام سهمیه و قیمت بنزین نرخ کرایه‌ها را اعلام کرده بودندها.
گفت: نفهم‌ها که نمی‌فهمند، چاپ کردند، حالا بگن جمع کنید، دوباره بیارید، ببرید، بچسبونید، نمی‌کنند این کارها را.
من خیلی آرام حرف می‌زدم. بیشتر هم می‎‌خواستم این نوسان را متوجه بشم. وگرنه در راه رفت که 100 تومن اضافه دادم و گذاشتم به حساب عکسی که گرفتم، برگشت هم که با هم گپ زدیم و 100 تومن هم هزینه اون. این همه هیجان و حرص خوردن ندارد واقعا.
گفت: یه مشت نفهم، یه مشت بی‌شعور. فکر نمی‌کنند آدم باید صبح تا شب با صدتا مسافر بحث کنه، بگه آقا بنزین گرون شده، این خط فاصله قصه‌اش چیه. شعور ندارند که، هی می‌گن، هی می‌گن.
گفتم: من فقط سوال کردم. یه بار هم پرسیدم.
قیافه‌ام عین این بچه خنگ‌هایی شده بود که انگار بغض کردند. صورتم هم زیر آفتاب سرخ سرخ شده بود. یهو داد زد:" شما را نمی‌گم که. اونا را می‌گم. نمی‌شه دو کلام حرف زد، هر کی به خودش می‌گیره، خر تو خری یعنی همین دیگه."

6 مرداد 1393 - 30 رمضان

هیچ نظری موجود نیست: