صدایی در میآورد که بیشتر شبیه جیغ است، در
همان حال دستها را هم دایم تکان میدهد. پر از هیجان و انرژی است. در این همهمه
قطار و دستفروشها و هوهو چی چی قطار اصلا شبیه جیغ آن هم از نوع آزاردهندهاش نیست،
اما بیخ گوش من است و میشنوم.
قدش تا کمر مادرش است که روبهرویش ایستاده، هر
بار صدایش بلند میشود، مادرش دست روی دهانش میگذارد و میگوید:"هیـــــس".
اما او همچنان تقلا میکند و مادر دست پرگوشت سبزهاش را جلوی دهانش میگیرد که آن
صداهای جیغوار بیرون بیاید. هر بار که صدای پسر را قطع میکند، دست پر النگویش را
میبرد سمت روسری و گرهاش را زیر غبغبش صاف و صوف میکند. انگار نه انگار دستش
کجا بوده.
هر چه مادر رشید است و هیکلی، پسر استخوانی است.
در عوض چند برابر او پوستش تیره است. او آن سوی شیشه صندلی من ایستاده است. لبخند
که میزنم، ردیف دندانهای ریز ریزش بیرون میآید که جواب دهد. دو تا چشم را با هم
محکم روی هم فشار میدهم، او هم دو و سه بار همین کار را میکند. سیاه سیاه است.
برق میزند. انگشت اشارهام را روی شیشه میگذارم و او هم انگشتش را میگذارد آن
سوی شیشه، روی انگشت من. بعد دوتایی میخندیم. یعنی نیشمان باز میشود.
مادر سرش میان این دستفروش و آن دستفروش که
مسواک و لیف و جوراب میفروشند، میچرخد و گرم است، اما تا بازی ما را میبیند،
دست میکشد روی شانه پسر و میکشدش طرف خودش. دست پسر استخوانی از شیشه دور میماند.
بعد هم دستش را چند باری مادرانه از نوع خیلی محکمش روی موهای صاف و سیاه پسر میکشد.
هر بار هم تا روی ابروها دستش را پیش میآورد و او مجبور میشود چشمها را محکم
ببندد. کمی هم گردنش زیر این نوازش خم میشود.
قطار مترو که در ایستگاه نگاه میدارد، بیشتر ایستادهها
پیاده میشوند و چندتایی جدید وارد میشوند. زن جلویی خیلی شیک پوش است و پشت سرش
پسری است که تقریبا مثل این یکی 10 ساله یا 9 ساله است. صورتش کمی گوشتیتر از این
است. موها را بالا زده. پسر سبزه برایش لبخند میزد، پسر تازه وارد با لبهای سرخش در جواب میماند. برای همین به
دختر پشت سریاش نگاه میکند که "چه کند؟" در خوشگلی به هم رفتهاند،
دختر جای جواب با چشم و ابرو اشاره میکند که جلوتر برود. پسر لب سرخ اما چشمهایش
اینجاست و خودش یک متر آن طرفتر. هر بار پلک میزند فکر میکنم الان مژههایش در
هم تاب میخورد و چشمهای تیلهای اش آن پشت میماند، اما هر بار، چشمها باز میشود.
پسر سبزه همه هوش حواسش آنجاست. باز صدایی شبیه
جیغ از گلو بیرون میدهد و باز دستهای گوشتی مادر روی دهانش میآید:
"هیـــــــس". هر بار میگوید:"هیـــــس"، یک لبخند هم میزند
و سری به چپ و راست میچرخاند و گره روسری ساتن را زیر غبغب صاف و صوف میکند. پسر
دستها را بالا و پایین میبرد و یکی دوباری هم پسر لب سرخ را نشان میدهد. مادر
همچنان دستش روی دهانش است و باز میگوید:" هیــــــــــــس". پسر اما
باز از همان پشت دستها صدایی شبیه جیغ بیرون میدهد. زن هنوز دست پر از النگویش
روی دهان پسر است و آن یکی را مشت کرده و فقط انگشت اشاره را بیرون نگه داشته که
روی بینی میگذارد و باز می گوید: "هیــــــــــــــــس". چشمهای پسر
لب سرخ هنوز اینجاست. یک بار با دست زن دست گوشتی تا بینیاش بالا میرود ،اما بیشتر
روی دستهایی استخوانی و سبزهای هاج و واج میماند که در هوا تکان میخورد و بیشتر
هم او را نشان میدهد. حالا مات شده روی جسم پلاستیکی سفید و صورتی که توی گوش پسر
سبزه است و یک تکهاش روی لاله گوش رفته و باقی پشت گوش پسر است.
منتشر شده در روزنامه تعادل
27 خرداد 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر