قد یه نخود چشم داره. اونم تیره. اون قدر ریزه
که نمیشه فهمید مشکی است یا قهوهای. در عوض موهای سر و صورتش به بور میزند. فارسی
را لهجهدار حرف میزند. تاکید هم دارد فارسی حرف بزند. در عوض دختر و پسری که دو
طرفش نشستهاند، شکسته بسته انگلیسی حرف میزنند و او هم فارسی جواب میدهد. هومن
میگوید:" عیبی نداره، تو فارسی بگو که فارسیات خوب بشه، ما هم میخواهیم
انگلیسیمون خوب بشه." دختر هم حرفهای هومن را (واقعا اسمش هومن است) تایید
میکند.
هومن هم راستای صندلی من نشسته پشت به پنجره و
یک جوری هم با شانهاش پنجره را باز نگه داشته تا دود سیگار کافه بیرون برود و پسر
چشم نخودی را روی صندلی که همیشه مال من بوده نشانده. او هم مثل من دفتر و خودکارش
روی میز است و آماده نوشتن. دختر هم روبهروی هومن است و کاملا در تیررس نگاه من. یک
شال هزار رنگ هم دارد.
دختر از این صورتهای کشیده و استخوانی دارد.
وقتی لبخند میزند همه دندانهایش بیرون میآید. به خصوص چند دندان جلویی فک بالا
که هیچ جوره نمیتواند پنهانشان کند حتی با کمک هر دو لب. چشمهایش هم گرد و درشت
است. خیلی شبیه زهره است، به خصوص این استخوانی بودنش.
پسر چشم نخودی از آلمان آمده، میخواهد از شیرینیهای
ایرانی تعریف کند. میگوید:" سوخون خیلی خوبه."
زهره" سوهان. مال قم هست."
پسر چشم نخودی: "حتما باید برم قم. باید با
چند ملای جوان صحبت کنم."
زهره: باید ببریمت پیش چند تا روشفکرشون. یه وقت
از خاتمی براش بگیریم هومن؟
هومن همهاش سرش در موبایل است و هر از گاهی قاه
قاه میخندد و استاتوس فیس بوک یکی از دوستانش را میخواند یا عکس یکی را نشان
زهره میدهد و زهره هم با همه وجود ابراز احساسات میکند:"آخــــی".
پسر چشم نخودی: "میخوام با ملاهای جوان
صحبت کنم."
زهره: "آخه همهشون خوب نیستند. اینایی که
دانشگاه رفتن، روشنفکرترند. ذهنشون بازتره. با بیرون ارتباط دارن. اونایی که توی
حوزه هستند (با دست یک محوطهای را ترسیم میکند که بیشتر شبیه گنبد است)، اینا
اصلا با بیرون ارتباط ندارن. ذهن شون بسته است."
زهره کلمه به کلمه حرف میزند. کمی هم با صدای
بلند. میخواهد پسر چشم نخودی خوب شیر فهم شود.
پسر چشم نخودی: "یعنی ملاها با من حرف نمیزنند؟"
زهره: "چرا، چرا میزنن، اما دانشگاه رفتههاشون
انعطاف پذیرترن."
پسر چشم نخودی:"یعنی چطوریاند؟"
زهره: "یعنی ، یعنی flexible هستن."
پسرچشم نخودی دفترش را باز میکند که بنویسد.
انگار "ط" انعطافپذیر را "ت" مینویسد که زهره تذکر میدهد:"
نه، ط دستهدار. واااااااااااااای چقدر خوشگل ط دستهدار را مینویسه هومن."
هومن همچنان سرش در موبایلش است و یک گوشه چشمی
روی دفتر پسر چشم نخودی میندازد.
پسر چشم نخودی: "سخته."
زهره: "آره. نصفش عربی است و نصفش فارسی.
البته جایگزین فارسی هم دارهها. هومن فارسی انعطاف پذیر چی میشه؟"
هومن: "انعطافپذیر."
زهره: "نه فارسیاش."
هومن: "بازم انعطافپذیر."
زهره:" فارسیاش میشه نرم. آره، نرم."
پسر چشم نخودی: "یعنی میشه آن مَرد نرم
است؟"
هومن قاه قاه میخندد. "اینو نگی به
کسی."
پسر چشم نخودی: "زهره گفت."
زهره: "میشه آن مرد نرم خو است. درسته
دیگه. این هومن را ولش کن."
جمعه 10 آبان ماه 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر