همه هندزفری را کرده توی دهانش، اما باز مجید از آن طرف نمیشنود. عوضش من خوب میشنوم. ناخنهای معمولی دارد. حتی کمی هم زشت. حسابی هم از ته گرفته، اما صورتش خوب است. چشمهای درشت و مژههای بلند که خیلی هم خوب آرایشش کرده. موها را هم زیر مقنعه پف اساسی داده.
مجید خیلی بد میشنود و هی داد میزند "چی؟" و سپیده باز داد میزند، البته همان طور که هندزفری در دهانش است.
سپیده: گفت مجید خیلی هیکلش ردیف شده، گفتم پس چی کلی خرج کرده تا رو فرم اومده.
مجید از آن طرف داد میزند:" چی؟ کیا گفتن؟"
سپیده: بچهها. میگن این از ترم اول چشمش دنبال تو بوده.
مجید باز داد میزند: کیا گفتن؟
سپیده: بچههای اکیپ خودمون دیگه.
مجید: نه بابا.
سپیده: منم گفتم نه بابا. این که ترم اول همش با مهندسیها میپرید، ترم دوم و سوم هم که همش به آمارگیری گذشت.
مجید باز داد میزند:"چی؟ چی میگی؟" حق دارد. صدای مترو آنقدر بلند است که صدا به سختی میرود. به خصوص که سپیده هم هندزفری را کرده توی حلقش.
سپیده: راستی علیرضا هم گفته با این دختره دوست نمیشه. نه این که بد باشه، گفته لباسهاش خیلی زننده است.انگار یکی از بچهها گفته چی کار داری، دوست دخترتهها. گفته بیغیرتی از دوست دختر آدم شروع میشه و بعدش کشیده میشه به خواهر و مادر آدم. من غیرتم قبول نمی کنه دوست دخترم این طوری بیاد بیرون.
به نظرم مجید حرف بیادبی می زند در مورد علیرضا، که سپیده نخودی میخندد و میگوید:" بیتربیت. حالا همه که مثل من خوب و سنگین نیستند."
مجید باز داد میزند:" چی؟"
سپیده: هیچی بابا. حالا بهت بگم اگه بری سولار دیگه نه من نه تو. الان هیکلت خوبه، دیگه گند نزن بهش.
مجید: چی؟
سپیده: میگم سولار حق نداری بری. چیه آخه.
مجید این بار شنیده و تاکید میکند که با سولار بر و بازویش بیشتر به چشم میآید و بهتر میشود.
سپیده: من دوست ندارم. از الان دارم بهت میگم حق نداری سولار بری. تو چشمات ریزه، میری سولار دیگه هیچی معلوم نمیشه.
مجید: چی میگی بابا، صدات نمیآد.
یکشنبه 14 مهرماه 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر