۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

"چرا مي‌شكنند، شيريني بدن"




 نه این که کپی برابر اصل علیرضا خمسه باشه، اما چشم‌هایش را همان طور دایم جمع می‌کند و یک لبخند با همان شکل و سبک روی لبش است، فقط لب و دهانش کوچک‌تر است. موهای فرفری‌اش هم کوتاه‌تر است. نه آن كه دلیلی داشته باشم، اما لبخندش خیلی تصنعی است. چه وقت حرف زدن و چه وقت گوش کردن، لب و دهانش مثلا لبخند دارد. از حرف زدن خوشش می‌آید. ما سه نفر که روی صندلی عقب هستیم دایم ساعت‌هایمان را نگاه می‌کنیم که دیر نشود، این از بنزین و کوچه باریک، حرف می‌زند. فقط 5 دقیقه مانده تا ایران- آرژانتین. طبق پیش‌بینی در این ساعت نباید پرنده پر بزند، كه نمی‌زند، اما ماشین زیاد است.
کپی ناقص خمسه، می‌گوید:" همین یک ساعت پیش فهمیدم بازی است. گفتم چه خلوته، راننده گفت بازی است."
درست در زاویه دید من است و دايم لبخند مصنوعي‌اش را می‌زند. من دقیقا پشت گردن راننده هستم. یک لباس چهارخانه می‌بینم و گردنی به غایت سبزه.
راننده: "جام جهانی مهم نیست. رفتنش مهم بود، وگرنه اونجا همه گردن کلفت‌ها دارن حذف می‌شن. برزیل هم دور بعد حذف می‌شه. آقا، برزیل 2500 تا بازیکن داره. الان هم همه تیمش را جوون چیده، ما جلوی آنها چیزی نیستیم."
کپی ناقص خمسه: "نیروی انتظامی هم آماده باش داده. می‌گن اون شب که با نیجریه مساوی کردیم، ملت ریختن بیرون و 7 – 8 تا شیشه ماشین شکستند. برای صفر صفر شیشه شکستند."
راننده گردنش را طرف کپی ناقص خمسه می‌چرخاند. عصبانی است یا شوکه شده، هر چه هست صدایش را حسابی بالا برده.
راننده: شیشه شکستند؟ شیشه ماشین‌های مردم را؟ ماشین‌هایی که پارک شده بود؟
کپی ناقص خمسه: "بله دیگه." باز چشم‌هایش را کوچک می‌کند و کناره‌اش پر چروک می‌شود و لبخند می‌زند. جوری که انگار لب‌هایش را غنچه کرده.
راننده: چرا شیشه می‌شکنند؟ راست می‌گن شیرینی بدن.
کپی ناقص خمسه همان طور که لبخند می‌زند:"ایرانی جماعت اینه دیگه."
راننده باز گردن می‌کشد. صدایش را بالاتر می‌برد و کلفت‌تر می‌کند: اونا میلیاردی پول می‌گیرند، ما باید خسارتش را بدیم؟ ایشالا توی 20 دقیقه اول، 10 تا گل بخوریم.
مسافرهاي کناری من می‌خندند و با هم ساعت‌هایشان را نگاه می‌کنند، از رادیو اعلام می‌شود که بازیکن‌ها وارد زمین شده‌اند. تا انتهای مسیر، حداقل 10 دقیقه راه است. مسافرهاي کناری پیاده می‌شوند. حسودی‌ام می شود.
راننده: ایشالا نیمه دوم هم 10 تا گل دیگه بخوریم که ملت نیان بیرون. ایشالا که می‌بازیم. 20 تا هم می‌خوریم.
تقریبا به آخر خط رسیده‌ایم و حسابی کفری‌ام. او همچنان ایشالا ایشالا می‌کند برای باخت ایران.
من: ماشالا چقدر زبون‌تون به خیر می‌چرخه!
راننده: بله؟
من: غیرت و عرق ملی‌تون خیلی بالاست‌. ایرانی هستیم، دشمن جون هم که نیستیم.
کپی ناقص خمسه نیم چرخی می‌زند، باز هم صورتش لبخند دارد و گوشه چشمش پر از چروک شده.
راننده: خانوم، جوجه تازه سر از تخم درآورده‌ایم، پیش اون غول‌ها چی می‌خواهیم بگیم؟
من: کاری به تازگی و کهنگی ندارم.
راننده: نمی‌شه که، اونا غول‌اند. هر سال می‌رن، حالا می‌خواهیم براشون گردن کلفتی کنیم؟
من: فرض بگیرید هیچی نیستیم، اما رفتیم جام جهانی، چرا این قدر تلخ زبانی می‌کنید؟ حالا 20 تا بخورند، اول از همه شما می‌گید این همه خرجشون کردند، عرضه نداشتند که چی و چی.
راننده: خانوم هر چیزی اصولی داره. برزیل و آرژانتین و ایتالیا و انگلیس و حتی ژاپن‌اش کم می‌آره. ما که جای خود داریم. چین 100 سال پیش راه آهن داشته، ما چی؟ ببین وضع‌مون چیه؟
من: ربطی نداشت، ایران هم 7 هزار سال پيش کوره‌پزخونه داشته. آجرهاش هست.
راننده: به اون چی کار دارم.
من: خواستم بگم با اون پیشینه حال امروزمون شده ایرانی عین شما. این قدر با غیرت و عرق ملی.

منتشر شده در رونامه تعادل
سوم تیر ماه 1393



هیچ نظری موجود نیست: