۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

"روم نمی‌شه به خانوم بگم"

هیچ وقت عادت به بستن کمربند ایمنی ندارم، مگر با تذکر و تشر. همیشه مانع راحت نشستن است.وقت‌هایی که دلم می‌خواهد لم بدهم که توپ و تشر هم فایده‌ای ندارد. یک باره رو می‌کند به مسافر عقبی که "شما خلافی‌ات را دادی؟" مردهای عقب هم به نظرم شوکه شده که با تاخیر جواب می‌دهد. مرد حالا شروع کرده به عدد و رقم سر هم کردن. یک جفت چشم آبی خوش‌رنگ دارد که خیلی ریز است. موهای جوگندمی‌اش را هم ریخته روی پیشانی. به نظرم "اکبر آقا" می‌آید. اکبر آقا: بد آدمایی هستیم. بد. همین بی آر تی، کولر داره، تند هم می‌ره، خانومه سوار شده، چقدر طلا به دست و گردنش هست، اما موقع پیاده شدن 300 تومن کرایه‌اش را نمی‌ده. یا یارو یه جوری تیپ زده انگار مهندسه، اما 300 تومن نمی‌ده. همین پریروز که سوار شدم، دیدم‌ها. این یعنی چی، یعنی فرهنگ نداریم. هیچ کس از صندلی عقب جواب نمی‌دهد. اکبر آقا: آقا من صبح‌ها اون قدر قرمه سبزی می‌بینم. برنج می‌بینم. همه را ریختن تو سطل آشغال. بعد می‌گن نداریم. نداریم. گرونیه. همه هم چاق شدن، دیدید؟ هیچ کس از عقب جواب نمی‌دهد. من هم بی‌حالم و توان حرف ندارم. اکبر آقا: اینا را باید درست کنن. اون‌وقت به جاش چی کار می‌کنن، هی میان ما را جریمه می‌کنن. خب این خانوم کمربند نبسته، افسر تا می‌بینه، زرتی جریمه می‌نویسه. دیگه فکر نمی‌کنه که آقا من روم نمی‌شه به خانوم بگم کمربندت را ببند. من نگاهش می‌کنم. چشماش آبی شفافی است، اما خیلی ریز است. سخت می‌شود آبی‌اش را دید. او هم نگاه می‌کند. همین جوری مستقیم در چشم‌های من. اکبرآقا: خب مسافر سوار می‌شه، چهار قدم بالاتر پیاده می‌شه. یا قبل از این که پیاده بشه، کمربند را باز کرده، افسر که نمی‌فهمه، نمی‌دونه، جریمه‌اش را می‌نویسه. هیچ کس از عقب جوابش را نمی‌دهد. اکبر آقا: این بار هم که اس ام اس نزدن برای خلافی. جریمه هم می‌خوره انگاری. همه‌اش هم مال کمربند مسافر کنار راننده است. نگاهش می‌کنم. صورتش هم یک جور سفیدی خاص دارد با لپ‌های گل انداخته. دو هزار تومانی را می‌دهم برای کرایه که هزار تومان برگرداند. او هم نگاه می‌کند. اکبر آقا: البته کمربند مسافر جلو چه فایده‌ای داره، قانون گذاشتن‌ها. 25 شهریور 1392

هیچ نظری موجود نیست: