برای همسایه مهمان آمده. اندازه یک دیوار باریک فاصلهمان است.
زن چنان با شور و هیجان وارد شد که انگاری وسط اتاق خودم ایستاده و سلام و علیک میکند.
صدایش، هم زنگ دارد هم کمی خش. از آنهایی که با هر کلمهای یک بار روی اعصابت خش
میاندازند. "بله که باید بهتون خوش گذشته باشه. بچههات را انداختی گردن من".
تصور میکنم زن دارد دستهای تپلش را که احتمالا
چندتایی شاید حدود 10 تا النگوی زرد هم دارد، در هوا تکان میدهد و همین طور سرش
را.
یکی زمزهوار حرفی میزند. یعنی من همین قدرش را میشنوم. حالا یا صاحبخانه است، یا شوهرش که زن را انگار خطاب قرار دادهاند. باز زن صدایش را بالا میبرد:" انگار من آدم نیستم. خودش اونور. این یکی هم یه پاش را انداخته این ور، اون یکی پاش را هم اونور. اووووو حواست کجاست؟" انگار سرم را درون ناقوس کلیسا کردهاند و حالا صدایش را درآوردهاند. با همان ارتعاش.
یکی زمزهوار حرفی میزند. یعنی من همین قدرش را میشنوم. حالا یا صاحبخانه است، یا شوهرش که زن را انگار خطاب قرار دادهاند. باز زن صدایش را بالا میبرد:" انگار من آدم نیستم. خودش اونور. این یکی هم یه پاش را انداخته این ور، اون یکی پاش را هم اونور. اووووو حواست کجاست؟" انگار سرم را درون ناقوس کلیسا کردهاند و حالا صدایش را درآوردهاند. با همان ارتعاش.
تصور میکنم زن صورت گرد و قلنبهای دارد. لپهای
برجسته، با یک خال درشت روی آن.
باز یکی آرام جواب میدهد. صدایش برای من مثل وزوز میماند در مقابل صدای زن. باز زن صدایش بالا میرود:" اووووو تو هم که همش میگی میریم میریم." جوری میگوید:"اووووو" که انگار یک سیلی به گونه چپ من زده.جای انگشتانش از گونه تا لاله گوش چپم گزگز میکند.
باز یکی آرام جواب میدهد. صدایش برای من مثل وزوز میماند در مقابل صدای زن. باز زن صدایش بالا میرود:" اووووو تو هم که همش میگی میریم میریم." جوری میگوید:"اووووو" که انگار یک سیلی به گونه چپ من زده.جای انگشتانش از گونه تا لاله گوش چپم گزگز میکند.
تصور میکنم زن پوستش تیره است. یک جور سبزه تند.
حتما شکمش هم بعد از دو یا چند تا زایمان اساسی ورم کرده و از روی لباس هم معلوم
است.
زن حالا دارد میخندد و باز با همان صدا می گوید:" جون خودتون راست میگید."
زن حالا دارد میخندد و باز با همان صدا می گوید:" جون خودتون راست میگید."
تصور میکنم زن ابروهایی تاتو کرده دارد و سرمهای
هم در چشم کشیده و وقت زدن این حرف سرش را کمی به چپ خم کرده و ابروی راست را بالا
داده و چشم چپ را به حالت ناز و عشوه، خمار کرده.
زن حالا دارد برای فردا برنامه میریزد. نمیدانم چرا هر چه تلاش میکنم مرد را تصور کنم، نمیشود. دوست داشتم صدایش از آنهایی بود که در تصورم میشد یک آدمی با دو متر قد و دستانی بلند. جوری که از همان جا که نشسته دستش را دراز کند، کوسن مبل را بردارد و فرو کند ته حلق زن تا صدایش تنظیم شود.
زن حالا دارد برای فردا برنامه میریزد. نمیدانم چرا هر چه تلاش میکنم مرد را تصور کنم، نمیشود. دوست داشتم صدایش از آنهایی بود که در تصورم میشد یک آدمی با دو متر قد و دستانی بلند. جوری که از همان جا که نشسته دستش را دراز کند، کوسن مبل را بردارد و فرو کند ته حلق زن تا صدایش تنظیم شود.
چهارشنبه 6 شهریور 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر