۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه

" نظرشون را بروز نمی‌دادند..."


از شرق تا میانه و بالعکس_ روایت خرداد 75

دقیقا از همان خیابانی که ایستگاه مترو- پاتوق روزانه‌ام- است تا کافه‌ای که پاتوق مترونوشت‌های این روزهاست، دو تا چهارراه فاصله است. کمی بالاتر از ایستگاه مترو و نزدیکی‌های کافه، جایی که بیشتر شبیه نمایشگاه ماشین است و فعلا خالی است، سرتاسر عکس‌های قالیباف را چسبانده‌اند. یک بنر سه متری از قالیباف هم بیرونش نصب شده. روبه روی در، انتهای نمایشگاه که حالا شده ستاد انتخاباتی، کنار به کنار هم چند میز گذاشته‌اند و چند کت و شلواری با ریش سیاه، گاهی پشت این میز می‌نشینند و گاهی پشت آن یکی. آخرین میز هم یک خانم چادری با یکی از آقاها مشغول خوردن چلو کباب هستند و حرف هم می‌زنند. چند ردیف صندلی روکش مخمل کرم و قهوه‌ای هم آن وسط چیده‌اند که همه روبه دیوار است و پشت به در. عین سالن سینما.
قصد داخل شدن به نمایشگاهی را دارم حالا ستاد است، که پسری 29 ساله که احتمالا دو روزی است صورتش را نتراشیده و پوست سبزه‌اش را تیره‌تر کرده، بیرون می‌آید و نمی‌دانم چرا همان جا و در خیابان شروع می‌کند به حرف زدن. برای همین نمی‌توانم داخل شوم.

من: این صندلی‌ها برای سخنرانیه؟ کی برگزار می‌شه؟
پسر سبزه: برای نشست و سخنرانیه. امروز یه اتوبوس دانشجو اومده بود. 30 نفر بودند.
من: کی آورده بودشون؟
 پسر سبزه: نمی‌دونم والا. اومدن اینجا، با هم حرف زدن که کی بیاد بهتره و کی نشه، بهتره. یکی از روحانی حرف زد و یکی از ولایتی. بعد اینا (اشاره می‌کند به چند جوان ریشویی که داخل نشسته‌اند) جمعش کردن و سی دی سخنرانی آقای قالیباف را گذاشتند. انتظار داشتند وقت رفتن 100 تومن یا 50 تومن به هر کدومشون هم بدیم. یعنی همه قالیبافی نیستند. خیلی هاشون مخالفش هستند. البته خیلی هم نظرشون را بروز نمی‌دادن.
من: شما چقدر می گیرید؟ ستاد رسمی است اینجا؟
پسر سبزه:ما از طرف سه تا گروه و سه تا شخص اینجاییم. من از طرف حاج آقا صمدی هستم. کارمندش محسوب می‌شم. یک‌سری هم از طرف حاج آقا کتابی اینجان.
من: کی هستند اینا؟
پسر سبزه: آدم‌های خود آقای قالیباف هستند.
من: چند روزه اینجایی؟
پسر سبزه: 4 روزه و تا هجدهم هم باید باشیم.
من: صبح تا شب؟
پسر سبزه: چون زیادیم، روزی چند ساعت هستم و می‌رم.
من: چی کار می‌کنید؟
پسر سبزه: سی دی و بوروشورهای آقای قالیباف را پخش می‌کنیم. البته اینا تکلیفشون با خودشون معلوم نیست. همین امروز صبح یکی اومد ریشو و موتوری. همه بنرها را کند. گفت آقای دکتر گفته این جوری توی ذهن مردم خراب می‌شه. حالا حساب کن بخوای برای این تبلیغ هم بکنی.
من: خودت هم طرفدارش هستی؟
پسر سبزه: ما دوستدار یکی دیگه‌ایم.
من: کی؟
پسر سبزه: آقای روحانی(با این که از آدم‌های داخل ستاد فاصله داریم، اما این را خیلی آهسته و آرام می‌گوید).
من: مهمه که طرفدارش باشی؟
پسر سبزه: برای اونا مهمه(اشاره می‌کند به افراد داخل ستاد)
من: دور قبل به کی رای دادی؟
پسر سبزه: دور اول احمدی نژاد، بهش رای دادم، اما دفعه پیش به میرحسین رای دادم.
من: چرا این همه تغییر؟
پسر سبزه: هشت سال پیش فکر می کردم چون مستضفعه می‌خواد به محروم‌ها کمک کنه.
من: اینا رای می‌دن بهش؟ چی می‌گن در مورد قالیباف؟ به نظرشون رای می‌آره؟
پسر سبزه: اینا که از خودشون هستند. امکاناتی که شهرداری داره، هیشکی نداره. کل امکانات شهرداری هست، برای همین بهترین تبلیغات را می‌کنه. کل شهرداری‌های ایران هم به قالیباف رای می‌دن.
من: تهران چه ربطی به ایران داره؟
پسر سبزه: (نگاه و پوزخندش جوری است که خیلی ساده‌ای) توی شهرداری‌ها آدم کم نداره. بسیج و سپاه هم هستند. البته یه چیزی هم بگم‌ها اونایی که هنوز دنبال موسوی و کروبی‌اند، می‌رن دنبال روحانی.  
من: اینجا مسوولیتت چیه؟
پسر سبزه: هیچی، هر چی. می‌خوای برات کارت هواداری صادر کنم؟ شماره‌ات را بده، یا شماره من را بنویس.


**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می‌روم و هر روز(بی‌توجه به میزان حادثه‌اش که پر است یا خالی)، آمار کناری‌هایم را می‌گیرم.

 دوشنبه 13 خرداد 1392





هیچ نظری موجود نیست: