۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

" خودت تا حالا رای دادی؟"


از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 78

گفته‌اند در میانه ستاد یکی از کاندیداهاست. خانم پشت میکروفن که می‌گوید:"ایستگاه فلان"، سریع پیاده می‌شوم و از همان ایستگاه پیاده به سمت بالا می‌روم، اما حتی دریغ از بیلبورد آن کاندیدا. از نفس که می‌افتم، سوار یکی از پرایدهای مسافرکش می‌شوم. صورتش پر است از جوش‌های چرکی و قرمز. وضع دست‌هایش هم همین طور است. ریش تنکِ بوری دارد. حدود 25 ساله است و بی‌حوصله.
خواننده‌ای با صدای بلند دایم ناله و نفرین می‌کند پسر کلی با آن حال می‌کند. تاکیدش هم این است که خیلی خوب می‌خواند. هر بار می‌خواهد حرف بزند یا من حرف می‌زنم، صدای ضبط را کم می‌کند و از پشت عینک قاب فلزی‌اش نیم نگاهی می‌اندازد و بعد دوباره صدای ضبط را زیاد می‌کند.
چند خیابان را که می‌گذرانیم، می‌گویم: انگار نه انگار انتخابات هست‌ها. (با دست به خیابان اشاره می‌کنم که تک و توک تبلیغاتی دارد)
پسر: (ضبط را کم می‌کند )انتخاب چیه گور باباشون. چه من، چه شما، چه ده نفر و هزاران نفر و میلیون‌ها نفر رای بدیم، باز هم اینا همونی را که بخوان، منتخب می‌کنند.(صدای دوبس دوبس بلند می‌شود که روت را کم کن باباجون...)
من: قبلا رای دادی؟
پسر: فقط سری قبل اونم چون خدمت سربازی بودم و هیچ راهی نداشتم. اونم کجا؟ توی سپاه. چون کارت تبلیغات موسوی توی جیبم بود، نزدیک بود دهنم را صاف کنند. هنوز محرز نشده بود که احمدی نژاد منتخب می‌شه. اون موقع من رای دادم. حفاظت من و خواست و اووووه.
من: اجبار دوره سربازی برای رای دادن چطوری است؟
پسر: صندوق می‌آد توی پادگان.
من: می‌گن به کی رای بدید؟
پسر: نوچ. به زبان نمی‌گن به فلانی رای بدید. ولی خب تبلیغات خودشون را می‌کنند که فلان کس چه کاره بوده و چی بوده و برنامه‌اش چیه.
من: امسال کی می‌شه؟
پسر: باور می‌کنی اصلا نمی‌دونم کی تایید شده و کی رد شده؟ فقط ما بین جلیلی و ولایتی فکر کنم یه کدوم بشن.
من: تلویزیون نگاه نمی‌کنی؟
پسر: نه.
من: ماهواره؟
پسر: عرض کردم خدمتتون، اونی که بخوان، انتخاب می‌شه.
من: نمی‌دونم تو دوره خاتمی را یادت هست؟ گفتی چندسالته؟
پسر: شما بفرمایید. گفتید دوره ....
من: آره، اون موقع هم می‌گفتند ناطق می شه.
پسر: اون موقع بد بود و بدتر. بد انتخاب شد. ولی الان دیگه بدی وجود نداره. بد اندر بدتر و بدتر اندر بدتر.
من: فکر کردم گفتی رای آدم‌ها تاثیری نداره و اونی که خودشون می‌خوان را انتخاب می‌کنند.
پسر: بی‌تاثیر که نیست، اما الان هر چی می گذره، همین هم داره می شه. وگرنه دور قبل باید توی مرحله اول تموم می شد.
من: اوضاع قالیباف در تهران بد نیست.
پسر: قالیباف که بشه، فاتحه. از نظر سفت و سخت گیری و سپاه و ..بعد قالیباف نمی‌شه.
من: خب جلیلی، رضایی، ولایتی بهترند؟
پسر: همه شون همین‌اند. محسن رضایی از همه شون ....(صفت ناشایستی به کار می‌برد و زود هم معذرت خواهی می‌کند). البته جلیلی و ولایتی به نسبه کمتر (منظورش ارتباط و نزدیکی با سپاه است)، اما این دو تا پشت‌شون به رهبر گرم‌تره. ولایتی بیشتر البته. قالیباف نمی‌شه، چون سیاست سپاه می‌آد وسط. قالیباف تا سال 86 فرمانده نیروی هوایی سپاه بود. از اون سال که اغتشاش و شلوغی‌ها شد...
من: کدوم سال؟
پسر: 88. از اون موقع تمام پادگان‌های نظامی را از شهر خارج کردن. (حالا شروع می‌کند یکی یکی نیروهای نظامی را نام می‌برد که هر کدام به کجا منتقل شده و کدام یکی جای آن یکی آمده)
من: اون موقع شهردار بود که.
پسر: نه. حالا اگر اون بیاد، دست سپاه و بسیج باز می‌شه توی مملکت. اما اینا نمی‌گذارن بیاد.
من: اینا یعنی کی؟ رهبری؟
پسر: در کل نمی‌گذارن بیاد.
من: آخه کیا؟
پسر: مردم، مملکت، دولت نمی‌گذارن بیاد.
من: اگر موضوع سپاه باشه که رهبری باید دفاع کنه، به هر حال زیر نظر خودش هست.
پسر: ببینم میکروفن پیکروفن نداری؟ (حالا تند برمی‌گردد طرفم و با اخم و خیلی مشکوک نگاه می‌کند)  
من: نه. ببین مگه سپاه زیر نظر رهبری نیست؟
پسر: سپاه خیلی گردن کلفت‌تر از این‌ها است.(حالا خودش هم صدایش را دورگه کرده)
من: آهان. اما اوضاع ولایتی هم انگار بد نیست.
پسر: شما خودت تا حالا رای دادی؟
من: بله.
پسر: به کی؟
من: همین جا پیاده می‌شم.

**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می‌روم و هر روز(بی‌توجه به میزان حادثه‌اش که پر است یا خالی)، آمار کناری‌هایم را می‌گیرم.

پنج شنبه 16 خرداد 1392


هیچ نظری موجود نیست: