از شرق تا میانه
و بالعکس – روایت خرداد 73
از شدت گرما سرخ شده و خیس عرق است و تند و تند
با مقنعه خودش را باد میزند. تا کنارش مینشینم، میگوید:"الان این قدر
گرمه، مرداد چی میشه؟" به لباس فرم سرمهای اش اشاره میکنم و میگویم:"
این جنسها خیلی گرم هستند، وگرنه این قدرها هم گرم نیست." در توضیح لباس فرمش
میگوید که به صورت پیمانکاری و پروژهای با شهرداری کار میکند.
من: اوه اوه، پس الان حسابی وضعتون خوبه و
بهتون میرسند دیگه.
دختر یونیفرمپوش: برای ما مزایایی نداره، به
کارمندهای شهرداری خیلی میرسن.
من: دقیقا چه میکنید؟
دختر یونیفرمپوش: مباحث تحقیقاتی و اجتماعی
پروژههایی که شهرداری میخواد اجرا کنه را انجام میدیم. بافت فرسوده مثلا. دیدی
آقای قالیباف هم دیروز توی مناظره گفت.
من: پیگیری میکنی شما هم؟ چطور بود؟
دختر یونیفرمپوش: من مرحله اولش را دیدم، اما
میگفتند مرحله دومش خیلی افتضاح شده. خیلی تیکه میانداختند. به نظرم غرضی خیلی
خوب بود. یعنی خوب میگفت. اما توی این مملکت هیچی قابل پیش بینی نیست.
من: رای میدی؟
دختر یونیفرمپوش: من همه را رفتم، اما همه را
خط زدم و خالی انداختم.
من: چرا؟
دختر یونیفرمپوش: چون من حقوق خودنم، به خاطر
کانون وکلا رای میدادم. مهر باشه، بهتر از نبودنشه. چون یه سری که کارای گزینش را
انجام میدن آخوند هستند، بهتره مهرش را داشته باشی.
من: امسال هم میری پای صندوق خط بزنی؟
دختر یونیفرمپوش: امسال هم اگر بتونم تصمیم
بگیرم، اسم یکی را مینویسم. اما اینایی که من میبینم و تا جایی که سنم قد میده،
چیز جدیدی نگفتند. همه اومدند شعار دادند و عمل، هیچی. احمدینژاد اومد ببخشید
ببخشید فاتحه مملکت را خوند. الان چی میخواد درست بشه؟ من فقط از حرفای غرضی خوشم
اومد که واقعیت را میگفت. شاید به چشم خیلیها ابله بود، اما میگفت که دوره
خاتمی چی بوده. هاشمی چی بوده و دوره احمدینژاد چی شده.
من: چند سالته؟
دختر یونیفرمپوش: 26 سال.
من: بقیه چطور بودند؟
دختر یونیفرمپوش: بقیه پنهان کاری میکنند. ولایتی
و جلیلی پنهانکاری میکنند.میگن ولایت فقیه. ما توی یه جمع خانوادگی بودیم، همه
معتقد بودند اگر قرار باشه ولایت فقیه تصمیم بگیره پس دیگه شما چی کارهاید؟ اگر
قراره هر چی اون میگه بشه، پس دیگه ریاست جمهوری چی میشه. همه کارا را خودش
انجام میده دیگه. پس شما که دارید میایید یه فرقی باید داشته باشید. میگن هر چی
ولایت فقیه میگه. حالا من بخش دوم را ندیدم.
من: با اعتراض عارف شروع شد.
دختر یونیفرمپوش: عارف خیلی هم آدم حسابیه. من
فقط قسمت اول را خیلی دقیق گوش کردم. این جوری نمیشه واقعا تصمیم گرفت. همهشون
میگن اشتغال ایجاد میکنیم. نمیشه واقعا.
من: بقیهشون چطورن؟
دختر یونیفرمپوش: قالیباف چون کارای مدیریتی
انجام داده، میگن عین دیکتاتورهاست. وقتی میگه یه کاری را انجام بدید، باید
انجام بشه. از این نظر که مستبده، خوب نیست. نظامی بوده دیگه. البته رضایی هم
نظامی بوده، اما اون که شوته.
من: جلیلی به نظرت چطوره؟
دختر یونیفرمپوش: همه میگن یا این رییس جمهوره
یا ولایتی. چون نظر رهبری روی اینهاست انگار. میگن یا جلیلی میشه یا ولایتی.
من: واقعا شانسشون بالاست؟
دختر یونیفرمپوش: زمزمهاش که هست. حالا مناظره
سومشون که جمعه باید خیلی خوب باشه. در مورد موضوعات سیاسی و روابط بینالملل و
تحریمها میخوان صحبت کنند.
من: مثل دیروزه دیگه.
دختر یونیفرمپوش: آره دیگه. هشت نفرند. چهار
سال پیش یادته؟ چهار نفر بودند، خیلی جالب بود. اگر مثل اون موقع بود، خیلی خوب
بود بود. جناح بندی میشد، دعوا میشد. (چشمانش از هیجان چهار سال پیش برق میزند)
قطار با سرعت میآید. خانم پشت میکروفن میگوید:"ایستگاه
فلان". رادیو یک آهنگ حماسی پخش میکند و آقای مجری در مورد ضرورت شرکت در
انتخابات حرف میزند.
**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر میروم و هر
روز(بیتوجه به میزان حادثهاش که پر است یا خالی)، آمار کناریهایم را میگیرم.
شنبه یازدهم خرداد 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر