۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 26

"نتیجه برام مهم نیست"

 من؛ مسافری هستم که هر روز از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می روم آن هم حوالی ظهر. شب نیز از همان میانه به شرق باز می گردم. پاتوق اصلی ام آن دو جفت صندلی تکی است که در آخرین واگن ویژه بانوان روبه روی هم هستند. هر روز تا خرداد(بی توجه به میزان حادثه اش که پر است یا خالی)، آمار کناری هایم را می گیرم.

                                                             *****
دانشگاه تربیت مدرس جو سیاسی نداره و موضع راستی داره، انگار خیلی تحت فشار هستن برای تغییر امتحان ها اما فعلا موفق نشدن.(این را او می گوید که تا کتابش را باز می کند و می پرسم دانشجویی، همه را جمع می کند و دل می دهد به حرف. هر کلامی که می گوید، یک لبخند می زند. هر چه هم من می گویم، اول یک "آره" می گوید که گاهی معنی تاییدی دارد و گاهی معنای گوش کردن. تحلیلش از تعطیل کردن دانشگاه ها آن است که از شلوغ شدنش می ترسند. اما؛ تاکید می کند که اگر قرار به حرکتی باشد، وسایل ارتباطی زیاد است و این ها بی خودی می ترسند. باقی گفت و گو را بعد از ورود به تونل دوم و پس از آن که گفت 28 ساله است و دانشجوی مدیریت آی تی و مدرس دانشگاه جامع علمی – کاربردی بخوانید. دقیقا زمانی که خانم پشت میکروفن می گوید:"ایستگاه فلان".)
او:آره، اما رای به شخص خاصی نمی دم. نه به این و نه اون. اما؛ سفید هم نمی اندازم.
من:شخص خاص یعنی چی دقیقا؟ چند نفر که بیشتر نیستند.
او:اسم هیچ کس را نمی نویسم. این دوره آخر نوشتم "خسته نباشید که دارید فعالیت می کنید". من اولین بار با خواهرم رفتم رای دادم، دور دوم خاتمی بود. اون نوشت"امام زمان"، منم جو گیر شدم و همین را نوشتم. دیدی که آدم بچه است و زود تاثیر می گیره. اما؛ این بار نوشتم خسته نباشید.
من: به خاطر مهر انتخابات رای می دی؟
او:نه، اتفاقا هیچ وقت لازمم نشده.
من: پس چی؟
او:رای دادن را دوست دارم. این که می رم در حوزه و پای صندوق، جمعیت را می بینم، حس ایرانی بودن خوبی داره. ذات رای دادن را دوست دارم.
من:نتیجه انتخابات هم برات مهمه و پیگیری می کنی؟
او: من چون از یک سطح بالاتر نگاه می کنم، نتیجه اش برام مهم نیست. از نظر من این ها همه یک خوبی هایی دارن و یک بدی هایی. یکی در حوزه روابط خارجی خیلی کار می کنه، یکی عمران، یکی فرهنگ. همه شون خوبند.
من: این سری هم می نویسی خسته نباشید؟
او: (با صدا می خندد) بعد از ازدواجم؛ شوهرم چون خیلی پیگیر امور سیاسیه، می گه باید تحقیق کنی و یکی را انتخاب کنی. حالا شاید به رای اون، رای دادم.
من: دور قبل به کی رای داده بودن؟
او:اونا خب کارشون طوریه که همراه نظر آقای خامنه ای هستند(این را طوری می گوید که انگار می دانم شوهرش چه کاره است و وابستگی سیاسی اش چیست)، به آقای احمدی نژاد رای دادن.
من:نظرشون الان چیه نسبت بهش؟
او:دیدشون برگشته، بدشون می آد دیگه.(جمع بستن افعال برای شوهرش همه اش هم از سر احترام نیست. چند بار دیگری که در موردش صحبت می کند، از سوم شخص مفرد استفاده می کند اما؛ پای رای دادن که می رسد، افعالش تغییر می کند. انگار که منظورش یک گروه است و شوهرش یکی از آنهاست)
من: در مورد مشایی چی؟
او:آقای خامنه ای مشایی را دوست ندارن، اونا هم نمی خوانش.
خانم پشت میکروفن می گوید:"ایستگاه فلان". یادش می آید که وقت پیاده شدن است و در حالی که او تنها به نیمه های قصه خواستگاری، اولین مکالمه با شوهرش و خیلی چیزهای دیگر رسیده است. هم می خواهد حرف بزند و هم باید برود.
جمعه بیست و پنجم فروردین 1392

هیچ نظری موجود نیست: