۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

".... یعنی کشک"



از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 35

من؛ مسافری هستم که هر روز از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می روم آن هم حوالی ظهر. شب نیز از همان میانه به شرق باز می گردم. پاتوق اصلی ام آن دو جفت صندلی تکی است که در آخرین واگن ویژه بانوان روبه روی هم هستند. هر روز تا خرداد(بی توجه به میزان حادثه اش که پر است یا خالی)، آمار کناری هایم را می گیرم.

                                                             *********
در حال مکالمه با تلفن وارد ایستگاه می شود. با یک صدای ریزی از شعبه و وقت رسیدگی یک پرونده حرف می زند و کمی هم صحبتش طولانی است. به اندازه دو ایستگاه. کیف چرمی خاصی در دست دارد که از قضا بسیار خوش دوخت است. تا از کیف خوشگلش تعریف می کنم و جویای مرکز خریدش می شوم، می گوید:"مگه شما هم وکیلی؟ندیدم خانمی از این مدل کیف خوشش بیاد." سن و سال زیادی ندارد. البته بعد که سنش را می پرسم، قرار می شود حدس بزنم و من می گویم 30 سال که شوکه می شود. تصویری که از خودش دارد چهره ای کودکانه است که نهایتا 19 ساله به نظر می آید. اما اصلش 26 سال است.
من: اوضاع کار وکالت چطوره؟ رکود اقتصادی به شما هم رسیده یا خوبه؟
(صدای زنان دستفروش که خط چشم و دستمال آشپزخانه و جوراب می فروشند، چنان بلند است که مجبور می شود موقع جواب صدای نازکش را بلند کند)
دختر کیف قشنگ: بد نیست. هر چقدر وضعیت کشور نابسامان می شه، تعداد پرونده ها هم بیشتر می شه. الان خانواده ای نیست که مشکل حقوقی نداشته باشه.پرونده های مهریه، طلاق، ارث خیلی زیاد شده. دعواهای پدر و پسر، زن و شوهر یا برادرها خیلی زیاد شده.
من:پرونده سیاسی هم داری؟
دختر کیف قشنگ: نه.
من: وکالت پرونده های سیاسی شرایط خاصی داره؟
دختر کیف قشنگ: دل و جرات بیشتری می خواد. وکلای سیاسی از جونشون گذشتن. خیلی خطرناکه. توی ایران خیلی پرونده های سیاسی تشکیل می شه و سریع اسم وکیل مطرح می شه. اونوقت دردسرهاش هم شروع می شه.
من: کم کم تغییر می کنه دیگه.تا چند ماه دیگه آدم ها عوض بشن، تشرایط هم غییر می کنه.
دختر کیف قشنگ: چیزی نمی شه. همینی که هست، هست.
من:مگه می شه؟
دختر کیف قشنگ:گند زده دیگه، چی تغییرکنه؟!
من:بالاخره این جابه جایی، یه تغییری ایجاد می کنه دیگه.
دختر کیف قشنگ: مثلا اونی که بیاد بهتر از اینه؟
من:بستگی داره به کی رای بدن.
دختر کیف قشنگ: رای و انتخابات که کشکه. فکر می کنی برای چی مدارس و دانشگاه ها را دارن تعطیل می کنن؟ به خاطر تقلبی که می خوان بکنن. مدارس تعطیل باشه، کسی نیست نظارت کنه. دانشگاه ها را هم تعطیل می کنن که بیرون نریزن. می دونی چهارسال پیش چقدر آدم کشتن؟ کشتن و سرپوش گذاشتن. اگر این شبکه ها نبودن، مردم هیچی نمی فهمیدن چی شده.
من: پس اهل رای دادن نیستی؟
دختر کیف قشنگ:مجبورم. وگرنه نمی دادم.
من:شما دیگه چرا؟ دولتی و نظامی که نیستی.
دختر کیف قشنگ: وزارت اطلاعات هر سه ماه استعلام می گیره که سوءسابقه نداشته باشیم. کانون وکلا هم که می ریم، یه وقت کار پیش بیاد و شناسنامه بخوان، باید مهر داشته باشه دیگه.
من: سری قبل به کی رای دادی؟
دختر کیف قشنگ: (به شال سبزم نگاه می کند و با صدا می خندد) به قیافه ام می خوره کدوم وری باشم؟
من: میرحسین؟
دختر کیف قشنگ: البته اونم خیلی تایید شده نیست. اما بین بد و بدتر آدم باید انتخاب کنه دیگه.
من:می شه هم سفید انداخت.
دختر کیف قشنگ: نه، اونوقت خودشون می نویسن.
من:کی رییس جمهور بشه، خوبه؟
دختر کیف قشنگ: فرقی نمی کنه.اما نمی گذارن کار کنه که.فکر می کنی بگذارن قالیباف رییس جمهور بشه؟اصلا با عقل جور درمیاد؟با شخصیت، کاری، واقعا بی نظیره این مرد.
من:چرا نگذارن؟
دختر کیف قشنگ: نمی گذارن، چون چشم و گوش مردم را باز می کنه. مردم توقع شون می ره بالا.
زنان دستفروش که تا حالا داشتند با صدای بلند تبلیغ خط چشم و دستمال آشپزخانه و جوراب می کردند و می فروختند، حالا که از تونل بیرون آمده ایم، بی صدا یک گوشه نشسته اند و جنس هایشان را مخفی کرده اند. یکی شان که انگار قدیمی تر است، تذکر می دهد که "مامورای متروی اینجا خیلی پدر... هستن. تا توی قطار هم دنبال آدم می گردن، نکنه دوزار کاسبی کنیم."(1) خانم پشت میکروفن می گوید:" ایستگاه فلان".

سه شنبه سوم اردیبهشت 1392

1-      دستفروشی در قطارهای مترو ممنوع است و ماموران مترو موظف به شناسایی و دستگیری آنان هستند. آنها بعد از توقیف اموالشان و یک تعهدنامه آزاد می شوند.

هیچ نظری موجود نیست: