۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

"فقط خاتمی یا هاشمی "


از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 34
 
آن؛ مسافری هستم که هر روز از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می روم آن هم حوالی ظهر. شب نیز از همان میانه به شرق باز می گردم. پاتوق اصلی ام آن دو جفت صندلی تکی است که در آخرین واگن ویژه بانوان روبه روی هم هستند. هر روز تا خرداد(بی توجه به میزان حادثه اش که پر است یا خالی)، آمار کناری هایم را می گیرم.


                                                             ***********

راه را از میانه به سمت بازار کج می کنم و یک راست می روم واگن مردانه. با این که اختلاط مسافران در آن آزاد است، اما رسما مردانه است. اینجا هیچ کس با دیگری حرف نمی زند. اما این دو مرد میانسال کناری در حال مبادله اطلاعات از بازار هستند. یکی شان در کار فرش است. دیگری خمیردندان و مسواک و چند قلم دیگر. من هم جوری زاویه دار نشسته ام و با جدیت سرتکان می دهم که انگار از اول در بحث بوده ام. آقای فرش فروش از بازار خراب می گوید. گران شدن مواد اولیه، واردات ابریشم و ... از اول سال بازارشان کساد بوده. من می گویم:"مردم پول ندارن." خیلی هم پرسوز و گداز حرفم را می زنم. آقای فرش فروش که چون لاغر است با آن ریش های تنک اش به نظرم به فرش فروش های بازار نمی آید، سریع جواب می دهد:"خیلی هم پولداریم. از پسته تا گوشت و مرغ و گوجه فرنگی هرچی گرون تر می شه، دوبرابر می خریم. پولداریم دیگه."
من: توی روزنامه نوشته بود که بازار مسکن و ماشین هم فعلا راکده. اما انگار تا چند ماه دیگه خوب می شه.
مرد فرش فروش: یکی دو ماه دیگه تکون می خوره.
من: نوشته بودن بعد از انتخابات. ربطی داره؟
مرد فرش فروش: بی ربط هم نیست. می خوان ببینن کی می شه، این حرفایی که می زنن عملی می شه یا نه.
من: یعنی منتظر ارزونی هستید؟
مرد فرش فروش: ارزونی که نه، از نوسان بیافته.
من: بهتر می شه؟
مرد فرش فروش: فکر نمی کنم.
من: کی بشه بهتره؟
مرد فرش فروش: یکی که اقتصاد را تکون بده.
من: رای هم می دید؟
مرد فرش فروش: بله. همیشه.
من: دور قبل به کی رای دادید؟
مرد فرش فروش: (لبخندی می زند که یعنی چه کار داری؟ کمی هم سکوت می کند که بفهمم نمی خواهد جواب دهد، اما چشم های من را که بعد فهمیدم موقع انتظار گرد کرده بودم و لبخند به لب سر تکان می دادم که یعنی بگید، بگید، می بیند، آرام به حرف می آید) میرحسین. از وقتی انتخاب نشد، دیگه اخبار "من و تو" را نگاه می کنم. رو راست تره. چند شب پیش بحث برکناری وزیر علوم بود. (صدایش را آرام تر می کند) چون خیلی برکنار کرده، انگار این را کنار بگذاره، چیز می شه [کابینه از اعتبار می افتد و رییس جمهور دوباره باید از مجلس رای اعتماد بگیرد]و بعد می ره می شه جانشین وزیر کشور. انتخابات هم می افته زیر دست خودش. بعد مشایی را همون طور که خودش اومد، میاره.
من:رای می آره به نظرتون؟
مرد فرش فروش: کلی داره تبلیغ می کنه. توی شهرستان به یارانه خیلی اهمیت می دن.همون ها به مشایی رای بدن، تمومه.
من: بعدش چی؟
مرد فرش فروش: معاون این بوده دیگه. کارای این را ادامه می ده.
من: شما به کی رای می دید؟
مرد فرش فروش: خاتمی بهتره. غیر از خاتمی و رفسنجانی، به هیچ کس.
خانم پشت میکروفن می گوید:"ایستگاه فلان".آقای خمیردندون و مسواک فروش یکی در میان گوش به حرف هایمان گوش می کند. گاهی هم چشم هایش روی هم می رود و همان خط باریک، محو می شود. اگر آقای فرش فروش 45 ساله به نظر می رسید، این حدود پنج یا هفت سالی بزرگ تر به نظر می آید. آخرین بار که گوشش را می آورد جلو، آقای فرش فروش با لحنی ناامید و کمی التماسی می گوید: "سیاست مدارها باید به فکر چاره باشن"، او هم فقط یک نگاه عمیق البته بی هیچ معنایی به مرد فرش فروش می کند. من هم می پرسم:"شما می گید کی بشه، بهتره؟" (اول فقط زل می زند بدون آن که نگاهش معنایی داشته باشد)
او: نه رای می دم، نه خبر دارم. چه بدیم و ندیم، اینا خودشون یکی را انتخاب می کنن.
من: از اول انقلاب تا حالا خودشون انتخاب کردن؟
او: آره. ببینیم این بار قسمت چی می شه. خاتمی بوده، رفسنجانی هم بوده. اینم که بود.
من: کدوم دوره کار و کاسبی تون بهتر بوده؟
او: به زندگی ام زیاد توجه نکردم.
من: کی بشه برای شما بهتره؟
او:هیچ کدوم.

دوشنبه دوماردیبهشت 1392

هیچ نظری موجود نیست: