۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

"امتیاز ممنوعه"



از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 33

من؛ مسافری هستم که هر روز از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می روم آن هم حوالی ظهر. شب نیز از همان میانه به شرق باز می گردم. پاتوق اصلی ام آن دو جفت صندلی تکی است که در آخرین واگن ویژه بانوان روبه روی هم هستند. هر روز تا خرداد(بی توجه به میزان حادثه اش که پر است یا خالی)، آمار کناری هایم را می گیرم.

                                                             *********
خانم پشت میکروفن می گوید:" ایستگاه فلان". از ایستگاه مترو تا آرایشگاه محل کارش سه ایستگاه اتوبوس راه است. موقع حرف زدن هیچ عجله ای ندارد. حتی موقع کار کردن هم. مهم نیست چند نفر در نوبت هستند. اصل رضایت خودش است  که ابرو خوش فرم شود و دلچسب. هر چقدر آرایشگری درآمدش خوب است و از دانشگاه رفته ها بیشتر برایش درآمد دارد، اما همین که نگذاشته اند دانشگاه برود، دلیل کافی است تا از خیلی ها چندان دل خوشی نداشته باشد.
وقت حرف زدن، دست از کار می کشد تا با دقت بالاتری حرف بزند. "دانشگاه که شرکت کردم، قسمت مربوط به مذهب که فقط گزینه های اسلام، مسیحی، کلیمی و زرتشتی داشت را خالی گذاشتم. بعدا در تماسی به عنوان نقص پرونده، تذکر دادن و گفتم "من بهایی ام". وقت توزیع کارت، برای من کارتی صادر نشده بود. اعتراض کردم. گفتن به دلیل نقص در پرونده کارتم صادر نشده. توضیح قبلی را تکرار کردم. گفتن یکی از این ها را علامت بزن. گفتم بهایی ام. گفتن عیبی نداره، یکی را انتخاب کن. باز من تکرار کردم و اونا هم سکوت. آخرش هم دانشگاه نرفتم. آن، دوره رفسنجانی بود که سخت گیری هم خیلی زیادتر بود.البته کمتر از الان."
دانشگاه و کار دولتی برای آنها فقط یک اتفاق محال است. به خصوص که نمی توانند تقیه کنند. خانم آرایشگر می گوید که در سال های اخیر در فرم های کنکور عناوین مذهب جایش را به انتخاب معارف برای امتحان کنکور داده است." بهایی ها باید در مدرسه معارف اسلامی بخونن. بچه ها الان در دفترچه کنکور همین گزینه را سیاه می کنن، بعد از قبولی، موقع پر کردن فرم ها، با اعلام مذهبشون، از دانشگاه اخراج می شن که خیلی بدتر از شرکت نکردنه. بچه ها بعد از اخراج از دانشگاه خیلی روحیه شون خراب می شه."
دوران خاتمی کمی آسودگی آنها بیشتر شده و حجم سخت گیری ها کمتر. البته امتیاز خاصی دریافت نکرده اند. کما این که در آن زمان هم امکان حضور در دانشگاه را پیدا نکردند. اما ارزیابی خانم آرایشگر این است که دوران بهتری بود. هر چند می گوید:"همه شون یک جورن. احمدی نژاد یا خاتمی. هاشمی یا موسوی."
انتخابات یکی از آن گزینه هایی است که برایشان قانون منعی در نظر گرفته نشده است. اما در دین آنها سفارش شده که در سیاست دخالت نکنند. "سال 88 برای اولین بار دلم خواست رای بدم و بعد از تحقیق موسوی را انتخاب کردم که در اصل انتخاب بین بد و بدتر بود، نه این که صلاحیت بیشتری داشته باشه چون اعدام های دهه 60 که همه سیاسی بودن، زمان موسوی بود. آخرش از رای دادن پشیمون شدم. چون رای دادن من امتیاز و منافعی برای آنها میاره، برای همین  پشیمون شدم." بدجوری حرص می خورد.  
سفارش به عدم دخالت در سیاست کافی بوده تا او و هم دینانش در هیچ انتخاباتی شرکت نکنند. اعتراض خاموش."اگه آدم خوبی باشه، رای می دم، اما اینا نه. نه فقط ما که هیچ کس نباید رای بده."
خانمی اصرار دارد که نیم ساعتی از وقتش گذشته و خیلی دیرش شده. خانم آرایشگر حتی نگاهش نمی کند در عوض تاکید می کند که تقویت کننده ابرو یادت نره، سیاست را ولش کن.
یکشنبه یکم اردیبهشت 1392


هیچ نظری موجود نیست: