۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

"حکایت همان کرباس"


  
از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 32

من؛ مسافری هستم که هر روز از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می روم آن هم حوالی ظهر. شب نیز از همان میانه به شرق باز می گردم. پاتوق اصلی ام آن دو جفت صندلی تکی است که در آخرین واگن ویژه بانوان روبه روی هم هستند. هر روز تا خرداد(بی توجه به میزان حادثه اش که پر است یا خالی)، آمار کناری هایم را می گیرم.

                                                             *********
یک جعبه بزرگ و سیاه مخصوص ساز دستش است. با هیکلی درشت و انگشتانی کشیده، می نشیند و نگاهش به رو به رو است. از نوع آدم های جدی است.
من: چه سازیه؟
آقای سازدار: ویولن. جعبه ویولن های گرون این طوریه.
ساز 25 میلیون تومانی اش را با دو دست نگه داشته و فقط موقع حرف زدن دست چپ را آزاد می کند. از تک تک انگستانش برای تفهیم کلام استفاده می کند. 41 سال دارد، اما کم تر به نظر می آید. خودش می گوید "مثل جوان 18 ساله ام." البته خیلی اغراق دارد این حرف. شبیه 32 ساله هاست بیشتر. لحن صدایش یادآور صدای پسرخاله است. مخصوصا وقتی سوالات تاکیدی می پرسد. در اکثر فرهنگسراهای تهران به عنوان مدرس کار می کند و با صدا و سیما نیز همکاری دارد.
من: اوضاع کار خوبه؟
آقای سازدار:( با چشم و ابرو به مرد معممی که روبه رویمان تسبیح می چرخاند و سرش هم پایین است، اشاره می کند) اون نمی گذاره که. می گه حرومه. اینا برن، خوب می شه.
من:همیشه این طوری بوده؟
آقای سازدار: بدتر شده. زمان خاتمی خوب بود.بیمه مون کرد. دایم برنامه داشتیم. الان تفکیک جنسیتی کردن کلاس ها را. برنامه نمی گذارن. بگذارن هم می گن صلواتی بزن. صلواتی نون نمی دن که. منم نمی زنم براشون.
من: حالا ببینیم این انتخابات کی می شه، بعدش شاید بهتر شد.
آقای سازدار: همه شون سرتاپا یه کرباسن. ( با چشمش سر تا پای مرد معمم را نشان می دهد)
من:مگه نمی گی خاتمی خوب بود؟
آقای سازدار:آره. به اونم رای ندادم. به هیچ کس رای ندادم.
من:این بار چی؟
آقای سازدار:نه. زمان موسوی یه چیزایی دیدم. چرا رای بدم؟
من:رای ندیم، چی می شه؟
آقای سازدار:من با رژیم کاری ندارم.من نیوردمشون که.
من:آخه گفتی زمان خاتمی بهتر بود، گفتم شاید بخوای تکرار بشه.
آقای سازدار:گیرم به خاتمی رای بدم، مگه من انتخابش می کنم؟ کسی که مهره را بخواد، می گذاره( با سه انگشت انگار مهره ای در دست دارد و آن را از جایی بلند می کند و جای دیگری می گذارد. بعد فاتحانه با لبخند به مهره فرضی نگاه می کند). من اگر رای بدم، فقط شبکه های تلویزیون نشونم می دن که این جمعیت رفته رای داده.
من: اون سری که خاتمی انتخاب شد هم همین چیزها گفته می شد.
آقای سازدار: اون موقع هم خواستن که آوردنش. نمی خواستن که نمی آوردنش.
من: فکر می کنی کی بشه، بهتره؟
آقای سازدار: خبر ندارم که. رای بدی و ندی، یکی رییس جمهورت می شه. به من ربطی نداره که. دیگی که مال من نجوشه، توش سر سگ بجوشه.
من: واقعا فرق نداره؟
آقای سازدار:مگه سری قبل همه به موسوی رای دادن، موسوی شد؟ نه. تموم شد دیگه. پدر خانومم رییس صنف ...تهرانه. می گه همه ...های ایران به موسوی رای داده بودن، کو رایشون؟
خانم پشت میکروفن می گوید:"ایستگاه فلان". خانمی بچه به بغل وارد واگن مردها می شود. صندلی کنار مرد معمم خالی است و زن انگار معذب است از این که آنجا بنشیند. مرد سازدار صندلی اش را به زن می دهد و خودش روی صندلی خالی می رود. قطار می پیچد در تونل تاریک.
شنبه سی و یکم فروردین 1392

هیچ نظری موجود نیست: