۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 20

"هر کی بیشتر پول بده"
 

من؛ مسافری هستم که هر روز از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می روم آن هم حوالی ظهر. شب نیز از همان میانه به شرق باز می گردم. پاتوق اصلی ام آن دو جفت صندلی تکی است که در آخرین واگن ویژه بانوان روبه روی هم هستند. هر روز تا خرداد(بی توجه به میزان حادثه اش که پر است یا خالی)، آمار کناری هایم را می گیرم.

                                                                *****
صدای خانم پشت میکروفن را بعد از دو ایستگاه قبلی که به اشتباه زودتر گفت:"ایستگاه فلان"، قطع کردند. آخرش فقط گفت:"ایستگاه". این قطار می رود و آن روبه رویی می آید. من و او پیاده می شویم. "اوی دیگری" از آن طرف برای این یکی دست تکان می دهد. "اوی دیگر" در لحظه از روبه رو گم می شود و لحظه دیگر این طرف ظاهر می شود. صندلی های ایستگاه هر پنج تایش با میله به هم چسبیده و بین هر دسته، به اندازه پنج قدم خالی است. از بین آن همه، ردیف کنار من را انتخاب می کنند. اما؛ بینمان بیش از یک صندلی خالی فاصله است. آن دو اما؛ سر در گوش هم دارند و شوق دیدار.
من: بچه ها چندساله تونه؟
او: 21
اوی دیگر: 20(تمام مدت با موی بافت اش که بیرون زده، بازی می کند)
من: رای می دی؟
او: بله
من: چطور می خوای انتخاب کنی؟
او: من کارم طوریه که توی ستاد انتخاباتی باید مستقر بشم.
من: ستاد کی؟
او: امروز با نماینده آقای متکی قرار داریم. بعدش با نماینده آقای قالیباف. می خواهیم ببینیم کدوماشون بیشتر پول می دن.
من: فرقی ندارن برات؟
او: هر کی بیشتر پول بده دیگه.
من: شغلت چیه؟
او:دانشجوی کارگردانی ام.
من: تو رای می دی؟
اوی دیگر: نوچ.
من: چرا؟
اوی دیگر: دوست ندارم.
من: همین؟
اوی دیگر: سر در نمی آرم. نمی شناسم کسی را.
من:نمی تونی با تحقیق اطلاعات به دست بیاری؟
اوی دیگر: دوست ندارم اصلا.
او: شما مال کدوم ستادی؟ چقدر پول می دن؟(می خندد. وقت حرف زدن همه بدن ظریفش را تکان می دهد)
من: توی ستاد نیستم. فکر کردم رای اولی هستید، سوال کردم. الان اگر بری توی ستاد قالیباف یا متکی، به خودشون هم رای می دی؟
او: نه.
من: پس به کی رای می دی؟
او: به هیشکی. فقط می خوایم پول بگیریم.
من: چرا نمی خوای رای بدی؟
او: همه شون یه چیزن. الکی واسه چی رای بدیم؟ از این جینگولک بازیا هم خوشمون نمی آد. فقط می خوایم پول بگیریم.
من:الان بری توی ستاد باید براشون تبلیغ کنی. حتی بری توی خیابون و ..
او: ما فقط می ریم می شینیم و پولمون را می گیریم.
من:اما کار ستادی این نیست که.
او:من سر انتخابات مجلس هم توی ستاد این آقای چیز..اسمش چیه؟ آقای غفوری فرد بودم. رفتم، نشستم و پولم را گرفتم.
من: همین؟ بابت چی بهت پول می دن؟
او:بعد از عید یه سری مجله می آد بیرون که عکس مون روی جلده. روی همون حساب، توی ستاد که می شینیم، پول تبلیغ مون را می گیریم.
من:شغلت چیه مگه؟
او:هنرمندم. بازیگرم.
من: (در بین مردان بازیگری که می شناسم، او هیچ جایی ندارد)همین که بشینی و مثلا جوون ها بیان و ببینند شما را؟
او: آره. توی مصاحبه هامون هم باید بگیم.
من: فکر کن من دارم باهات مصاحبه می کنم، شما که در ستاد آقای قالیباف هستی، به خودش رای می دی؟
او: می گم نه.
من: این که تبلیغ نیست.
او:من دروغ نمی گم.
من:پس چی می گی توی مصاحبه؟
او:مثلا می گم این خوبه و این کارا را کرده و اینا.
او: شما احیاناً با مترو سفر نمی کنید؟ چون ما می خوایم سفر کنیم.
این بار به جای خانم پشت میکروفن، مردی می گوید:"ایستگاه فلان". هر دو بی جواب من، می دوند تا از قطاری که کیپ تا کیپ مسافر دارد، جا نمانند.

 یکشنبه هجدهم فروردین1392

۱ نظر:

ناشناس گفت...

فقط خواستم تشکر کنم از کارت، این گزارش های بی طرف واقعا مفید هستند. ممنون
لازم نیست نظرم رو چاپ کنی
خدا قوت