از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 60
واگن عمومی که به
سمت جنوب میرود، از همه مردانهتر است به خصوص که وقتی توقفش در بازار باشد. من
گوشهای ایستادهام و سرم را پایین انداختهام. از ایجا، عبای طوسی نخی که پشتش یک
سوراخ بزرگ دارد و سوخته، معلوم است. از همان نقطه که سر را بالا میآورم به یک
عمامه سفید میرسم که روی موهای روشن پر پشتی بسته شده. مرد سفید مویی که نشسته
حاج آقا بفرماییدی میگوید و جایش را به او میدهد. حداقل 20 سالی تفاوت سن دارند،
اما او با یه "نه، خواهش میکنم" مینشیند. کتابی در مورد حقوق و قضا میخواند
و بعضی جاها را با خودکار خط میکشد و چیزهایی مینویسد. به بهانه این که آن طرف
خلوتتر است و فشار جمعیت کمتر، راهی پیدا میکنم و میرسم بالای سرش.
حدود 40 سال
دارد. شاید هم دو سال کوچکتر. میپرسم:" شما قاضی هستید؟" میگوید:"
بله." خیلی انتظار ندارد سر در کتابش کنم. میگویم:" دادگاه
خانواده؟" جواب میدهد:"نه. اون جوری." یک ته لهجه ترکی دارد. میگویم:
"یک سوالی دارم." حرفم تمام نشده،خانم پشت میکروفن میگوید:"ایستگاه
فلان" و او میگوید که باید پیاده شود. منم هم بلافاصله میگویم:" من هم
پیاده میشوم."
گوشه ایستگاه میایستیم
و من شروع به حرف زدن میکنم و او سر تکان میدهد و گاهی لبخندی میزند.
من: دوستم برای
کار معرفیام کرده به یک اداره که از زیرمجموعههای دولته. یه گزینشی داره که
سوالات مذهبیه و از رساله است. اما دوستم گفته ممکنه شناسنامهات را هم نگاه کنند.
برای همین حتما برو رای بده. این که اجباری میشه، واقعا درسته این کار؟
او: احتمال داره.
احتمال داره. افرادی را گزینش میکنند که برخلاف نظام نباشن. شما اگر پروندهات
صحیح و سالم باشه و جرمی علیه امنیت نکرده باشی، حالا یا خوشت نیومده یا مخالف
بودی که رای بدی، اون را میتونی توجیه کنی که رای ندادم، اما ]میتونی بگی[از این به بعد
رای میدم. یا مثلا متوجه این قضیه نبودم و از این به بعد سعی میکنم رای بدم.من: یه چیزی، مثلا بهم میگن رایات را سفید بنداز.
او: چه اشکالی داره؟ اصلِ مهم، رای دادنه.
من: حتی سفید؟
او: بله. این رای حساب میشه. یعنی این که من شرکت میکنم. رای گیری را قبول دارم.
من: بین اینها به کی رای بدم؟
او: یعنی این قدر با این نظام مشکل داری؟
من: نه قبلا رای دادم. اما بین اینها نمیدونم کی را انتخاب کنم.
او: هستند همه افراد.
من: آخه هر کی در مورد اینا یه چیزی میگه.مثلا همین مشایی را یکی میگه خوبه، یکی میگه نیست.
او: نه خوبن. هر کسی را که شورای نگهبان تایید صلاحیت کرده، البته که هنوز اعلام نشده، اما رای بدی، درسته.
من: سابقه هاشمی چطوری است؟
او:هر کسی یه خوبیهایی داره، یه بدیهایی. چه اشکالی داره.
من: آخه یه سریها که به احمدینژاد رای دادن و پشیمونن، الان نمیخوان به مشایی که معاونش بوده، رای بدن. بعد یه سری که از احمدینژاد خوششون نمیاومد، الان میخوان به مشایی رای بدن. آدم گیج میشه خب.
او: نه اشکال نداره. اصل مهم رای دادنه. در انتخاب مصداقی هم از خدا کمک بگیر.
من: آخه همین جوری که نمیشه. مگه مسوولیت نداره؟
او: مسوولیت اصلی تکلیفی است که وظیفه شرعی است که آدم رای بده. حالا شما در این اندازه که کمک میکنی، هم فکری میکنی، به یکی رای میدی دیگه. مهم رای دادنه. مردم هم در انتخاب آزادن. روحانی داریم به موسوی رای داده. روحانی داریم به هاشمی رای داده یا به احمدی نژاد رای داده.
من: شما به کی رای دادید؟
او: مهمه؟ شما گفتی سوال داری.
(انگار منتظر
سوال خاصی بوده و تمام مکالمه را جزو سوال در نظر نگرفته)
من: همین دیگه میخواستم ببینم این که اجبار میکنند
رای بدی...
او: نه نه، اجبار
نیست. اینا جزو ]قوانین[
استخدامات هست دیگه. وقتی کارمند دولت میشی و از این دولت حقوق میگیری، قاعدتا
باید الزامات این دولت را هم داشته باشی دیگه. نمیشه که شما ضد این دولت باشی وضد
این نظام باشی و بعد حقوق هم بگیری.من: آخه انتخاب از بین 10 نفر سخته.
او: خب سفید بنداز. مهم اینه که توی شناسنامهات مهر میخوره.
من: یعنی مهر مهمتر از اینه که اسم بنویسی؟
او: خب شرکت میکنی، توی آمارها میایی و با این شرکت کردنت و مهر خوردنت، میگی که این نظام و انتخابات را قبول دارم. حالا این که آقای "الف" نباشه و "ب" باشه، مهم نیست.
من: از اینا که ثبت نام کردن، کدوم بهترند؟
(کتاب را زیر بغلش میزند و کف دست راستش را مقابل سینهاش میگیرد که هم معنای سکوت دارد و هم تحکم حرف آخر)
او: شما سوالاتت تناقض دارهها. هر کس صلاحیتش تایید شده، هیچ مشکلی از نظر نظام نداره. حالا بعضی اصلحترند و بعضی زرنگترند و رای جمع میکنند و بعضیها هم زرنگ نیستند.
تا حرفش تمام میشود، میگوید:"مثل این که سوال دیگهای ندارید، در پناه خدا". عبایش را جمع میکند و میرود. صدای قطار دور میشود...
**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر
میروم و هر روز(بیتوجه به میزان حادثهاش که پر است یا خالی)، آمار کناریهایم
را میگیرم.
شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر