۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

"باید بهش فکر کنم"


                                                                             
از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 45

حتی نیازی به صدای خانم پشت میکروفن که می‌گوید:"ایستگاه فلان" نیست. گاهی که خواب بمانی و به مترو نرسی، یک باره یک هم سفر غیرمترویی نصیبت می شود. برای من که انگار از آسمان افتاد جلوی پایم.
 روزنامه به دست تک تک خبرهای سیاسی را خوانده و حالا از حرف های علی مطهری نگران است که آخر این انتخابات چه می شود؟ خاتمی می آید یا هاشمی؟
خانم روزنامه نگار انتخابات برایش مهم نیست، اما نگران است که اگر احمدی‌نژادی‌ها باز انتخاب شوند، فاتحه روزنامه‌شان خوانده شود. یکی در میان می‌پرسد که نظر تو چیه؟ در تکمیل جواب‌های من هم تک تک مصاحبه‌های روزنامه را که خوانده، به عنوان شاهد می آورد. بیشتر کلماتش را می کشد و با خستگی جواب می دهد. از همان ابتدای روز، توانی برای کار کردن ندارد. خودش از همان اول دغدغه اش انتخابات است.
من : به کی رای می دی؟
او: هیچ کس.
من: از اینایی که هیچ وقت رای نمی دن؟
او: سری قبل که گول خوردم، به میرحسین رای دادم. هی گفتن مهمه، رای بدید. اون طوری شد.
من: اولین بارت بود؟
او: قبلش هم به هاشمی رای داده بودم. اون سال که با احمدی نژاد بود. یادته که چی شد؟
من: این بار چرا رای نمی دی؟
او:فکر می کنی واقعا رای ما مهمه؟ به نظر من که بهترین سیاست، رای ندادنه. هیچ کس نباید رای بده.
من:چی می شه بعدش؟
او:هیچی نمی شه؟
من:منظورم اینه که با رای ندادن می خوای چه اتفاقی بیافته که می گی بهتره هیچ کس رای نده؟
او: نمی دونم. اما فایده ای هم نداره.
من: به نظرت کی انتخاب می شه؟
او: مطهری که گفته بهتره خاتمی و هاشمی بیان. گفته نتیجه نظرسنجی ها نشون می ده اعتماد مردم به اونها از همه بالاتره و بهتره جواب این اعتماد را بدن.
من: هاشمی چطوره به نظرت؟
او: اون که اکراه داره برای اومدن و می گه 80 سالمه. چه فایده این اومدنش؟ برنامه ای هم که نداره. این اومدن چه فایده ای داره؟
من: مشایی چطوره؟
او: نمی آد که.
من:گفته می آم.
او:رد صلاحیت می شه. بعید می دونم کسی بهش رای بده. به نظرت رای می دن بهش؟
من: نمی دونم. به نظرت رییس جمهور باید چطوری باشه؟
او: اول از همه یه کم آزادی بیان برای شغل خودم می خوام. آدم همش ترس داره که تعطیل بشه. یه کم چیز باشه...
 من: امنیت شغلی؟
او:آفرین. امنیت شغلی. توی این دوره شهرستانی ها و دهاتی ها خیلی خوش به حالشون بود. یارانه هاشون را می گرفتن. به همه شون وام داد خونه ساختن. اصلا معلوم نیست که اینجا دهات بوده. قشنگ عین شهر شده. وام هاشون را هم که پس ندادن.
من:عوضش رای دادن.
او: اره خب. مردم سنتی اند هنوز. چی می خوان غیر از کار و یه زندگی آروم. همین را هم نداریم که. به نظرت بعد از انتخابات، روزنامه ها را می بندند؟
من:فکر می کنی می بندند؟
او: آره.
من: هر کی بیاد؟
او: نمی دونم. شاید هم رای دادم. باید بهش فکر کنم.

**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می‌روم و هر روز(بی‌توجه به میزان حادثه‌اش که پر است یا خالی)، آمار کناری‌هایم را می‌گیرم.

شنبه چهاردهم اردیبهشت 1392

هیچ نظری موجود نیست: