از شرق تا میانه و
بالعکس – روایت خرداد 68
خانم پشت میکروفن که میگوید:"ایستگاه
فلان"، همه به سرعت پیاده میشوند و چند نفری هم تاکید میکنند اینجا ایستگاه
آخر است. راهی جز پیاده شدن نیست. باقی را تاکسی میگیرم تا بازار. با سیبیلهای
تاب داده و پیراهن مشکی. دو دکمه بالاییاش باز است و گردنبند ضخیم طلاییاش بیرون
افتاده. وقت حرف زدن چشمهایش را درشت میکند و زل میزند. بیشتر هم دوست دارد گپ
بزند و شوخی کند تا سوال و جواب جدی. تا میپرسم راستی چندسالهاید؟ میگوید:"
تو بگو چندساله باشم خوبه؟" میگویم: " 47 – 48 ساله". قاه قاه میخندد
میگوید:"آی جیگرت را. درست گفتی."
پشت تسبیح و مهر و سجادههای ترمه و مخمل سبز،
بستههای پلاستیکی گذاشته که داخلش پارچههای شیری و سفید است. میپرسم اینا چیه؟
میگوید:"کفن".
کفن فروش: ما آخرتتون را میخریم. شما هم
دنیاتون را میفروشید.من: میفروشید در اصل. چند اونوقت؟
کفن فروش: 20 هزار تومن.
من: کجایی است؟
کفن فروش: مشهد و کربلا.
من: پارسال چند بود؟
کفن فروش: 14- 15 هزار تومن.
من: اوه اوه، چقدر گرون شده؟
کفن فروش: میخوای بگی گرون شده؟ آره از دوره محمود خان قیمت ها بالا اومده. مردم پول ندارن الان. الان قدرت خرید اومده پایین. دیگه چی میخوای؟ اینا را ولش کن، خودت چی کار میکنی؟ کجا کار میکنی؟
من: اوضاع توی این در دوره محمود خان چطوره؟
کفن فروش: چی را می خوای ثابت کنی؟
من: هیچی. گفتم گپ انتخاباتی بزنیم.
کفن فروش: ببن الان دوره انتخاباته و هر جریانی می خواد اون یکی را بکوبه. همشهری تیپ دولت را. اونا قالیباف را. هرکی اون یکی را. (دستش را روی میزش میگذارد و نیمخیز برمیدارد به این طرف که من ایستادهام) حالا ما بهترین حرکتمون چیه در این دوره؟
من؟چیه؟
کفن فروش: انفعاله. یعنی کاری به کار هیچ طرفی نداشته باشیم. هر کی شد، شد.
من: یعنی چی دقیقا؟
کفن فروش: به قول قدیمی می گفتند البته ببخشیدها هر کی خر شد، تو پالون شو. هر کی در شو، تو دالونش شو. یعنی چی؟
من: یعنی چی؟
کفن فروش: یعنی ما کاری با سیاست و سیاست بازی نداریم. یعنی چون ما کاری نمی تونیم بکنیم، سرمون را میاندازیم پایین کارمون را میکنیم دیگه. یعنی به سن ما هم دیگه این حرفا قد نمی ده.
من: شما تا حالا رای دادید؟
کفن فروش: من کاری ندارم. نه.
من: میگید بهترین حالت انفعاله و کاری نداشته باشیم. این طوری تاثیر سیاست در زندگیمون صفر میشه یا نه؟
کفن فروش: زندگی افتضاح میشه.
من: اگر انفعال داشته باشیم؟
کفن فروش: بله، اما پیشنهاد الانم اینه.
من: قبل از این فعال بودید؟
کفن فروش: نه بابا.
من: یعنی رای هم ندادید؟
کفن فروش: چی بگم آخه. من یه خورده می ترسم
من: از چی؟
کفن فروش: از خودم. الان موقعیتی نیست که ادم حرفی بزنه و کاری بکنه. بعد از 24 خرداد خب آدم حرف هم میزنه.
من: حرف زدن اون موقع چه فایده ای داره؟
کفن فروش:الان چه فایدهای داره؟
من: اون موقع میشه فقط گلایه کرد.
کفن فروش: کاری پیش میره مگه؟ گلایه بیعمل که فایده نداره. گلایه باید تاثیر داشته باشه.
من: از چه زمانی می ترسید؟
کفن فروش: از چه تاریخی یعنی؟ خودت چی فکر میکنی؟
من: هیچی
کفن فروش: از سال 60- 70
من: چی شد که ترسیدید؟
کفن فروش: بچه چرا میترسه؟ یکی بگه پخ میترسه. به منم یکی گفت پخ، ترسیدم.(حالا از شیطنتش کم شده و دایم میخواهد از این گفتوگو فرار کند)
من: کی گفت پخ؟ چی کار میکردید؟
کفن فروش: برو دردسر درست نکن. برو خانوم جون. دست از سر ما بردار.
دوشنبه ششم خرداد 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر