۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

"به نفع یکی کنار می‌کشم "



از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 49

هیچ کدام از مسافران این مترو راه به میدان فاطمی و حوالی وزارت کشور نمی‌برند جز من که از همان میانه یک سر میروم تا وزارت کشور. حتی هم پاتوقیهایم نمیدانند این روزها کاندیداها در حال ثبت نام هستند.
ظهر است و فقط دو مرد کت و شلواری میانسال، کمی جلوتر از در ورودی ایستاده‌اند. یکی سن‌دارتر است و دیگری  جوان‌تر. 54 و 42 ساله. هر دو هم کیسه‌هایی پر از کاغذ دستشان است. خوب می‌دانند که برای ثبت نام چه مدارکی باید همراه داشت. او که جوانتر است دیگری را حاجی صدا میکند. تا مردجوان نزدیکمان است، حاجی لب از لب باز نمی‌کند و فقط لبخند می‌زند، اما تا تنها میشویم، دایم سوال میکند از تاهل و تجرد، تا آدرس خانه و سن و تحصیلات. هر کسی هم از در وزارت کشور بیرون می‌آید را مسخره میکند. محبوبیت همه را با "آقای دکتر محسن رضایی" مقایسه میکند، اما می‌خواهد رایش را به صندوق قالیباف بیاندازد.
من می‌گویم که قصد ثبت نام دارم و آنها مصر که حتما مدارک را بیاورم.
من:می گن زن‌ها نمی‌تونند.  
حاجی با لهجه جنوبی: سخته. خیلی سخته.
مردجوان‌تر با لهجه لری:حتما وزیر بهداشت رو از خانم‌ها انتخاب میکنم. مثل دکتر احمدی نژاد.
جانباز است و برادر شهید و 21 ماه سابقه جبهه هم دارد. بعدا حاجی با لهجه جنوبی هم همین‌ها را به عنوان رزومه خودش می‌گوید.
من: دور قبل به کی رای دادید؟
مردجوان‌تر با لهجه لری: موسوی. البته اشتباه کردم. براساس مصداق‌های زمان جنگ انتخاب کردم. اما سر فتنه 88 خراب کرد.
من: اگر رییس جمهور بشید، باهاش چه میکنید؟
مردجوان‌تر با لهجه لری: باید آزاد بشن.حبس بدون حکم، غیرقانونی است.
من:یارانهها رو چه می‏کنید؟
مردجوان‌تر با لهجه لری: به ازای تورم باید باشه. 150 هزار تومن یا این که تورم رو پایین بیارن.
من: رای میارید به نظرتون؟
مردجوان‌تر با لهجه لری: من؟ کنار می‏کشم. تایید صلاحیت میشم البته، چون هم جانبازم و هم رزمنده. اما به نفع آقای قالیباف یا هر کسی که در حد ایشون باشه یا هر کسی که آقای دکتر احمدی نژاد تایید کنه، میکشم کنار. حتی آقای مشایی.
من: به نفع هاشمی یا ولایتی چی؟
مردجوان‌تر با لهجه لری: هاشمی خوبه، اما بهش رای نمیدم. هیچ اصلاح طلب طرفدار فتنه رای نمی‏آره. هاشمی خودش رو نشون داد که اصلاح طلبه. اما به مشایی رای میدم.

مردجوان‌تر با لهجه لری، خیلی شق و رق راه می‏رود. هر بار کسی از ثبت نام کنندگان بیرون می‌آید، آرام طرفش می‌رود و کمی دور و برش می‎چرخد و بعد سر صحبت را باز می‌کند. تا دور میشود، حاجی با لهجه جنوبی میگوید که این‏ها بی‏خودی خودشان رو علاف کرده‏اند.

من: شما هم ثبت نام کردید؟(به دستش اشاره میکنم که پر است از مدرک و کاغذ)
حاجی با لهجه جنوبی: نه. اومدم ببینم چه خبره. الکی که نیست خودت رو توی دردسر بندازی.خیلی باید معروف باشی وگرنه همه 70 میلیون میتونن ثبت نام کنن. آقای دکتر محسن رضایی خیلی معروفه. حداد عادل داماد رهبریه [ پسر رهبری داماد حداد عادل].
من: یعنی پارتی میخواد؟                                                      
حاجی با لهجه جنوبی: باید مشهور باشی. آقای دکتر رضایی، فرمانده کل سپاه بوده. بعدش باید ادامه بدی خو. اینا خودشون رو به دردسر میاندازن. وگرنه من رو 100 تا نماینده مجلس می‏شناسه. حتما توی خوزستان و آذربایجان و مشهد هم رای می آرم. اما خودم رو علاف نمیکنم.
من: دور قبل به کی رای دادید؟
حاجی با لهجه جنوبی: متاسفانه احمدی نژاد. یه بار که دیدمش یقهاش رو گرفتم و گفتم "احمدی‌نژاد حیا کن، یارانه رو رها کن."
من: شما با یارانه چه میکنید؟
حاجی با لهجه جنوبی: وقتی 45 هزار تومن یارانه دادن، دلار هزار تومنی، شد 3 هزار تومن. احمدی نژاد اومد خوزستان گفت می‌خوام 250 هزار تومن یارانه بدم، مردم بیرونش کردن.
من: کی رای میآره؟
حاجی با لهجه جنوبی: دکتر قالیباف و آقای ّدکتر محسن رضایی.
من: شما به کی رای میدید؟
حاجی با لهجه جنوبی: البته دکتر قالیباف. به نظرم هر کی میخواد بشه، اما هیچ کس شاهنشاه آریامهر نمیشه. می‏دونی چرا؟ دم از دین و دیانت نمی‏زد. اما اینا براشون مهم نیست.   

**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می‌روم و هر روز(بی‌توجه به میزان حادثه‌اش که پر است یا خالی)، آمار کناری‌هایم را می‌گیرم.

چهارشنبه هجدهم اردیبهشت 1392

هیچ نظری موجود نیست: