از شرق تا میانه و بالعکس _ روایت خرداد 57
زن دست فروش میرود و میآید تبلیغ ریملهای ضد آبش را میکند که در مغازه 12 هزار تومان است و او 8 هزار تومان میفروشد. دیگری دمپاییهای طبی برای روز پدر تبلیغ میکند و من تند تند به آقای معاون سابق اسام اس میزنم که با تاخیر به قرار مصاحبه میرسم و کمی منتظر بماند. قرار است از مباحث اقتصادی صحبت کنیم که حوزه تحصیلی و کاری چند سال پیشش بوده. خانم پشت میکروفن که میگوید:" ایستگاه فلان"، مسافران را کنار میزنم و بدو بدو میروم تا تاکسیهای پشت مترو که مستقیم بروم دانشگاه.
وسط حیاط ایستاده و در حال گپ زدن با یکی از دانشجویانش است. حسن اساتید آن است که شمرده حرف میزنند و بعضی حرفهایشان را بیآن که بخواهی برایت ترجمه و ساده میکنند. داخل اتاق کوچکش دو مبل اداری قهوهای رو به روی هم است که اتفاقا فاصله میانشان اندازه همان پاتوقم است. برای همین باز هر دو میشویم مسافران مترویی، فقط صدای خانم پشت میکروفن نمیآید. ته ریشاش یک دست سفید است و موهایش جوگندمی. وقتی من حرف میزنم تکیه میزند و گوش میدهد. وقت جواب، کمیجلو میآید و یک دستش را روی دسته مبل میگذارد و با دست دیگرش توضیح میدهد.
میگویم: چه خبر از انتخابات؟
میگوید: از عامه مردم ندارم. اما توی محافل دانشگاهی و متوسط به بالا شرایط آقای هاشمی را خوب میبینم.
میگویم: بعضیها معتقدند آمده رای جمع کند.
میگوید: این فکر که خیلی دایی جان ناپلئونی است. یعنی فکر میکنند هاشمی ناشیانه داره خودش را قربانی میکنه؟ اون خودش بازیگر این صحنهها بوده. تجربه قبلی را هم داره.
میگویم: تجربه خوبی نبود.
میگوید: همیشه که قرار نیست در روی یک پاشنه بچرخه. الان همه مردم در مورد انتخابات حساسیت زیادی پیدا کردن.
میگویم: صلاحیتش به نظرتون تایید میشه؟
میگوید: تایید میشه.
میگویم: مشایی چی؟
میگوید: حدس میزنم تایید نشه و احمدینژاد هم اون قدر آدم قدرتمندی نیست که بتونه تاییدیه مشایی را بگیره. مثل همین گروههایی که اون قدر سر و صدا کردن که هاشمی نیاد، اما خب، شد دیگه. حالا همه اینها سر و صدا میکنند که مشایی نشه.
میگویم: مشایی رد بشه، احمدینژاد سر و صدا نمیکنه؟
میگوید: نه چنین آدمی نیست. نه چیزی دارد که بخواهد از آن استفاده کند و نه اگر داشته باشد، قدرتی دارد که از آن بهره بگیرد. احمدینژاد زمانی صفر بعد از عدد بود. صفر بعد از عدد صد هزار را یک میلیون میکند. اما صفر قبل از عدد هیچ چیزی را اضافه نمیکند. احمدینژاد در ذیل قدرت آدم گستاخی بود، اما در مقابل قدرت ضعیف است و چیزی ندارد. الان دیگر صفر بعد از عدد شده.
میگویم: اوضاع قالیباف چطور است؟
میگوید: قالیباف اومده بود که رییس جمهور شود، اما هاشمی بازی را به هم زد.
میگویم: ولایتی چی؟
میگوید: ولایتی را هم میخواستند. اگر قرار بود هاشمی نیاید و نباشد، یکی از اینها میشد، اما هاشمی آمده بازی را به هم بزند. آمده تا پیروز باشد. آمده انتقام بگیرد. انتقام نه از جنبه منفی، آمده تا دین تاریخیاش را به این کشور ادا کند.
حالا که بحث بر سر هاشمی و برد است، با دست انگار چیزی را چنگ بزند، انگشتانش را در هوا باز میکند و انگاری چیزی را بگیرد، محکم مشت میکند.
**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر میروم و هر روز(بیتوجه به میزان حادثهاش که پر است یا خالی)، آمار کناریهایم را میگیرم.
چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ماه 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر