۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

" جواب نامه‌ام را نداد "



از شرق تا میانه و بالعکس- روایت خرداد 61

اینجا آخر خط مترو در جنوب تهران است. خانم پشت میکروفن می‌گوید:"ایستگاه فلان" و همه پیاده می‌شوند. بیرون ایستگاه تاکسی‌های خطی یا راه به حرم عبدالعظیم دارند یا ورامین. وقت سوار شدن راننده تاکید می‌کند که کرایه 600 تومان شده تا وقت حساب بهانه‌ای برای چانه زدن مسافران باقی نماند. تا دو روز پیش گویا 400 یا 450 تومان بوده است. کمی بالاتر از راسته طلافروشان خیابان سنگ فرش حرم که هیچ ماشینی هم حق تردد ندارد، جلوی در ورودی مغازه‌ای بساط زردآلو و گوجه سبز پهن کرده. درشت‌های هر کدام را برای نمای بیشتر رو گذاشته و آن پشت همه میوه‌های ریز است. به مشتری‌ها هم از همان ریزها می‌دهد.

دایم تکرار می‌کند که زردآلوی کیلویی 10 هزار تومان و گوجه سبز سه هزار تومان با این کیفیت و درشتی را فقط از او می‌توان خرید که ارزان فروش است. از آن مردهای بدخلق است، هر چند خیلی راحت حرف می‌زند و سیر تا پیاز زندگی‌اش را می‌گوید. صدایم را یکی در میان می شنود و هر بار مجبور است دهانش را کج کند و چشم‌ها را ریز که:"هـَـــه" که یعنی هان؟ چی گفتی؟ هر بار که "هـَـــه" را می‌گوید، 16 دندان بالای و پایین که بقایای مانده دندان‌هایش است، بیرون می‌ریزد.

وقت حرف زدن می‌گوید:" چرا من 62 ساله با 10 سر عائله باید بیام کار کنم؟ حقوق بازنشستگی کفاف نمی‌ده خب." بار بعد خودش را 64 ساله معرفی می‌کند که چهار پسر دارد و یک دختر عقد کرده که پنج سال است نتوانسته جهیزیه‌اش را جور کند. اما کارت ستوان سومی ارتشش نشان می‌دهد که او 60 ساله است.

او: بله که زندگی سخته. چند بار به خود آقای رییس جمهور نامه نوشتم که اقلا شما سه تا تیکه از جهاز این بچه را کمک ما بخر، باقیش را خودم به هر مردنی هست، تهیه می‌کنم. چی خواستم مگه؟ یه سایپا 3 و ماشین لباس‌شویی و اینا را کمک من بکنن.
من: جواب داد؟
او: نه که نداد. نوشتم من با پنج سر عائله توان کار ندارم دیگه.
من: به آقای احمدی‌نژاد رای هم داده بودید؟
او: بله که رای داده بودم. اعلامیه‌هاش را از روی زمین که پخش کرده بودن، جمع می‌کردم، می بوسیدم و دوباره می‌دادم دست مردم.
من: وقتی رای دادید، فکر می‌کردید وقتی ایشون رییس جمهور بشه، اوضاع زندگی‌تون چطوری می‌شه؟
او: فکر می‌کردم بهتر بشه. به بازنشسته‌ها برسن. رفاه و آسایش داشته باشن. من سابقه هشت سال منطقه جنگی دارم.
من: الان اوضاع بهتر شده؟
او: خیلی بدتر شده. شب می‌خوابی، صبح بلند می‌شی گرونی کلون شده. هیچ کس به داد نمی‌رسه که.(صدایش را بالا بره و صورتش سرخ شده)
من: این بار هم رای می دید؟
او: چرا نمی‌دم؟ همیشه رای دادم.
من: این بار به کی می‌خواهید رای بدید؟
او: ببینم کیا هستن. اول باید تحقیق کنم.
من: تا الان قالیباف، مشایی، هاشمی، ....( سیگار را می‌گذارد گوشه لب و با دو دست شلوار سفید راه راهش را بالا می‌کشد و می‌پرد وسط حرفم)
او: آقای هاشمی رفسنجانی؟( واقعا نمی‌دانسته چه کسانی ثبت نام کرده‌اند. این نام را هم جوری تکرار می‌کند که انگار در حال سبک و سنگین کردن است که آمدنش خوب است یا بد)
من: بله.
او: خب تا جایی که من شناخت دارم، به آقای قالیباف رای می‌دم.
من: فکر می‌کنید خوبه؟
بله. تا جایی که من تحقیق کردم، خوبه.
او: فکر می‌کنید آقای قالیباف رییس جمهور بشه، شرایط شما چه تغییری می‌کنه؟
می‌خواهیم ارزونی بشه. به قشر زحمت کش کمک کنه. یه حق و حقوقی، چیزی. آخه من نباید با هشت سال سابقه جبهه و مجروحیت کار کنم. پریروز نماینده ولی فقیه اومده بود اینجا با اون کیه امام جمعه شهرری؟ بهش نامه نوشتم و گفتم 10 سر عائله دارم. 62 سالمه. نمی‌تونم آخه. این دختر پنج ساله عقد کرده است. سه قلم جنس را کمک من کنید.....

مرد همچنان قصه دختر عقد کرده‌اش را می‌گوید که هر بار خانه می‌رود پای تلویزیون نشسته و چشمانش اشک بار است.

**** من؛ مسافری هستم که از شرق تهران سوار بر مترو به میانه شهر می‌روم و هر روز(بی‌توجه به میزان حادثه‌اش که پر است یا خالی)، آمار کناری‌هایم را می‌گیرم.

‌یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1392


۲ نظر:

ناشناس گفت...

این اولین مطلبی هست که از نوشته های شما میخوانم, حقیقت رو به زبان ساده بیان کردید.
مانند این راننده تاکسی رنجدیده, بسیارند.
ولی خیال باطل او برای روز بهتر بیشتر مرا رنج داد

سین جیم گفت...

۱۰سر عائله میشه ماهی ۵۵۰ تومن یارانه فقط. نه؟